امروز نمیخواستم برم باشگاه
و روز استراحتم بود
ولی از خواب که بیدار شدم
امروز نمیخواستم برم باشگاه
و روز استراحتم بود
ولی از خواب که بیدار شدم
خوب خداروشکر خیلی خیلی از دیشب بارون بارید
و من کیف کردم
این هفته تا میرسم خونه خودم تا ساعت 3 به زور بیدار نگه میدارم
اونقدر تمریناتم سنگین و انرژیم میره که
بعد اتمام کارای شرکت و سند کردنش
من بیهوش میشم
و تا ساعت 4 نمیفهمم کجام اصلا
در همین حد بیهوش
خوبه که این روزها کارای خودم و شرکت کم هست
امروز بیدار شدم و در کمال ناباوری کل شهر در یک مه غلیظ غرق شده بود!
امروز روز کاری محسوب میشه برام
بعد غیبت دوسه روزه برگشتم!
همش مشغول کار و باشگاه و زندگی بودم
ذهنم کمی بهم ریخته بود و نیاز به خلوت داشتم
نمیدونم این قطعه هکسره هست یا نه که صفحه کلید من تو حالتی که حرکت گذاری نمیکنه!
به خوبی و حساسیت خودتون ببخشید!
امروز گفتیم باشگاه نریم بخوابیم ریلکس کنیم!
ابگرمکن هم ساعت ده میان نصب میکنن
یه دوش اب گرم حسابی میگیری موجا خانم
انگار رفتی انتالیا اصن!
امروز کلا نت ایرانسل اینجا قطع بود!
و دسترسی به اینترنت با سیستم سخت بود
هات اسپات با گوشی هم که اصلا سرعت نداره
دیروز غروب دوستام تماس گرفتن بیا بریم بریم یا تو بیا خونه ما یا ما خونه تو
گفتم نه بریم بیرون
اومدن دنبالم رفتیم پیاده روی هوا هم خنک و مطبوع بود توی یه پارک محلی
قدم زدیم و حرف زدیم
این دوتا دوستام خواهرن و خیلی ماهن
فاز دوم و پروژه ای که من پیشنهاد دادم به شرکت
راه افتاد همه چی اونقدر سریع
انگار خیلی براش اماده نبودم!
خداروشکر حس و حالم خیلی بهتر شد
ان شالله که همیشه من داشته باشم وبتونم از این کارا کنم