راستش همزمان دو اتفاق افتاد امروز
یکی اینکه غروبی یکی بهم گفت ترشیده! از رو خشم و از رو ناراحتی!
راستش همزمان دو اتفاق افتاد امروز
یکی اینکه غروبی یکی بهم گفت ترشیده! از رو خشم و از رو ناراحتی!
خوب امروز کلاس TA داشتم
بازم استاد کنسل کرد اونم در دقیقه 90 یادش رفته بود بگه تو راهه و داره میره پیش دفاعش
راستش یکم عصبی شدم سر این قضیه بدقولی استاد!
بهشم گفتم نه بهم نگفته بودی!راستش رفاقت تو زمینه حرفه ای به نظرم اشتباه!
یعنی وقتی رفیقی کمک حرفه ای از کسی نگیری بهتره!
از کیفیت کار راضیم اما از بی نظمی کلافه ام.
دیروز خیلی روز بدی داشتم یعنی از نظر درد و انرژی منفی
درد داشتم و حس بد تنهایی دلم میخواست یکی کنارم باشه.
مسکن هم اثر نکرد و فایده ای نداشت
از تو رختخواب موندن متنفرم
سرنوشت را باید از سر نوشت...
شاید این بار کمی بهتر نوشت...
عاشقی را غرق در باور نوشت....
غصه ها را قصه ای دیگر نوشت...
از کجایی این باورم که گفت
گر رود سر بر نگردد سرنوشت...
از صبح این توی مغزمه و داره پلی میشه...اونم با صدای خواننده محبوبم همایون شجریان
شده تاحالا وسط کارو درس یا عمیقترین اتک یهویی دلت میگیره؟
امروز دقیقا اینطوری شدم
انگاری یه سپاه توی دلم باهم جنگ داشتن و من همینطوری تند تند دونه های اجیل میشکستم
امیدوارم این سه ماه اول سال به همتون خوش گذشته باشه
یااگرم خوش نگذشته و سخت گذشته حداقل ارزشش رو داشته باشه!
هیچ کس ما را برای خودمان نمیخواهد
سادگی می کند
کسی که تنهاییش را
ارزان می فروشد.
من تازه فهمیدم
هیچ چیز به اندازه
دوست داشتن خودم
خوشحالم نمی کند!
حبیب محبیان.
خوب جونم واستون بگه که کجا بودیم؟
من رسما کارم شروع شده بود وپروژه ای بود