مسکن هم اثر نکرد و فایده ای نداشت
از تو رختخواب موندن متنفرم
آب تصفیه هم نداشتم
زنگ زدم آژانس اومد بشکه ها رو برد و سه تا بشکه آب تصفیه آورد بهش گفته بودم
یکم سیب زمینی هم بخره
که بنده خدا سیب زمینی ها و آبها رو آورد بالا گذاشت
چون درخواست کردم ازش بیاره بالا
نفس برید بنده خدا:) خداخیرش بده واقعا!
داداش زنگ زد که کجایی اصلا دیگه نمیبینمت زنگم که نمیزنی
گفتم درگیر اینهام و گفت خوب من میومدم برات آب میاوردم خریدم میکردم دیگه
گفتم نه تو هم گرفتاری خودت
راستش روم نشد بهش بگم برام نون بگیره چون رفته بود دنبال خانمش سرکار
روغن زیتون هم تموم کردم، من مصرفم خیلی کمه، الان 5 ماهه یه دونه روغن زیتون دو لیتری استفاده کردم باهاش همه غذایی هم پختم.
هنوز کلی از اسپیکینگ ها مونده که باید بخونم حدود سه صفحه است باید خوب یکم به حافظه بسپارم سخته
کتاب جدید دیگه تمش رو هنوز دوست ندارم
عدس پلوو قاچ پیتزا هست تو یخچال شام نمیپزم دیگه.
یکم با دوستم که استاد یوگاست صحبت کردم
میگه درد کتف و جوش زدن اینها بخاطر حال روحیت هست
وقتی درد و غمی یا شادی هست
چاکراه قلب درگیره! و درد پشت کتف و جوش ایناطبیعی!
راستم میگه احتمالا خوب من هنوزم توی بحران جداییم هستم
و نمیتونم بگم کامل باهاش کنار بودم
بخصوص که این دوسه روزه مرحوم باید حساب کتابهامون تسویه میکرد
و یه جورایی تنها و آخرین روزی که ارتباطی هست!
هرچند نمیشه اسمش ارتباط گذاشت ولی بعد اون همینم نمیتونه داشته باشه!
و حدسم برای تسویه نکردن بدهیش هم همینه که میخواد کشش بده!
تا من خسته بشم و یه حرفی بحثی بکنم اما دریغ از یک حرکت از سمت من
کور خونده
خودشم نمیخوام هیچ حرکتی بزنه آرامش این روزهام رو فقط مدیون خودمم و بس
و مدیون نبودن مرحوم و حواشیش.
فقط برم بخونم.