آن یکی خر داشت پالانش نبود...!

تو پای به راه در نه و هیچ مپرس خود راه بگویدت چون باید رفت.....

آن یکی خر داشت پالانش نبود...!

تو پای به راه در نه و هیچ مپرس خود راه بگویدت چون باید رفت.....

آن یکی خر داشت  پالانش نبود...!

موجا نام پیرترین تمساح جهان است...
تا جایی که علم پیش رفته تمساح ها تنها موجودات جهان هستند که پیر نمیشوند و ارگان های داخلی تمساح ها هیچ وقت پیر نمی شود!!و عمر نامحدود دارند مگر بر اثر شکار یا بیماری و.... بمیرند.
اینجا قرار از خودم بنویسم بدون هیچ روتوشی!!

محبوب ترین مطالب
مطالب پربحث‌تر
پیوندها
دوشنبه, ۶ خرداد ۱۴۰۴، ۰۳:۲۰ ب.ظ

خواب پناگاه امن!

اونقدر حجم خستگی روحی وجسمیم زیاد بود دیروز که نگم

فشار کاری هم بماند که کم کم بهش عادت میکنم 

جلسه سنگینی داشتم در نهایت دکتر برگشت گفت

شخصیت خیلی جالبی داری و خیلی خوشحالم که توی تیم ما هستی

چون چندتا هم سوال عمومی غیر مرتبط کرد و بحثمون رفت سر روش حل مساله من در کار!

وشماره خودشو داد برای ارتباط مستقیم و بی واسطه که اگر نظری پیشنهادی یا گفتگویی دارم مستقیم به خودشون بگم

 دیروز مریم از ظهر اصرار میکرد منو ببینه بیا بریم شیرینی عقدمو بهت بدم 

چندباری مکالمه کوتاه کردیم دیدم سطح انرژیم بد نیست و تو فاز غر زدن نیست گفتم حالا بذار تا عصر خبرت میدم

دیدم التماس گونه پیام داد یعنی در حد یه لته هم همو نبینیم؟ دلم میخواد یه لته تو ویو کافه فلان که دوست داری باهم بخوریم

منم میخواستم برم خرید خونه خریدای سوپری داشتم 

که به میم گفتم من میرم خرید خونه گفت نه بمون من بیام ببرمت 

چند روزی همدیگه رو ندیدیم یعنی از 4شنبه همدیگه رو اصلا ندیدیم در حدی بوده یه چیزی خریده اورده دم درتحویل داده و رفته همین

اونم دندونش درد میکنه اصلا نشد حالشو بپرسم 

دیگه پله اخری بودم برگشتم بالا گفتم اوکی با تو میرم خرید

دیگه همدیگه رو دیدیم گفت شام بخوریم؟ 

گفتم مریم از صبح داره اصرار میکنه التماس گونه برای خوردن یه قهوه و شام سبک حتی 

گفت پس برو شام با مریم من و تو یه شب دیگه میریم دیگه تندتند خریدام انجام دادم تا رسیدم سرکوچه

مریم از ذوق زودتر اومده بود مونده بود سر کوچه 

منم دیگه لباسم بد نبود عوض نکردم فقط خریدای یخچالی تندتند جا ساز کردم و رفتیم یه کافه فست فودی که ویوی خوبی داره

مریم لته اش رو خورد من هیچی میل نداشتم بااین سطح اضطراب من قهوه رو خیلی کم کرده خیلی وقته

در حد صبح فقط قهوه میخورم همین که اینم زیاده برا من چون دبل میزنم 

در همین حین هم همش سرم تو گوشی بود و کار نفهمیدم چطور گذشت

شام هم خیلی خوشمزه بود ودوست داشتیم هردو

مریم ممکن همین روزها عروسی کنه بره 

این مضطربش کرده بهش گفتم تا نشناختی این مرد رو ازدواج نکن به چشم نامزدی و شناخت بهش نگاه دوران عقد رو

هنوز کلی مسائل حل نشده داری باهاش 

6ماه حداقل بمون

میگه میترسم برا بچه دار شدن دیر بشه الان مریم 42-43 سالشه 

گفتم ببین وقتی بالای 35 سالی یعنی های ریسک

پس شش ماه و چند ماه تاثیر چندانی نداره توی این شش ماه برو ازماشات لازم رو بده  زیر نظر پزشک باش

بدنتو اماده کن 

و اگر دارویی چیزی نیازه مصرف کن 

واقعا میگی نشناخته عقد کردم و ازدواج بخاطر فشار مجردی وحرف مردم و خونوادم و رابطه شکست خورده قبلیم!

الان میخوای عروسی کنی نشناخته بخاطر بچه دار شدن 

اگر من باشم تصمیمم اینه هرگز مادر نشم تا یه مادر بد بشم در یک رابطه بد!

ترجیحم اینه همسر یا پارتنر باشم در یک رابطه خوب بدون فرزند!

ولی این نسخه روبرای تو نمیپیچم

نظر منم نخواه مورد خوبی نیستم برای مشاوره چون دیدگاههام ممکن به جامعه ایرانی زیاد نخوره 

با مشاور مشورت کن چون من کیس شکست رابطه زناشویی هم نبودم که بابت این تجربه داشته باشم

زوج درمان گر هم نیستم 

قرار شد بره مشاوره مجدد

اینکه هنوز بعد چندماه عقد اون اقا بابت اینکه مریم این مدت بیکار بوده هزینه ای پرداخت نکرده 

یعنی نه کارت گذاشته تو دستش نه کارت خود مریم رو شارژ کرده یکم ذهنیت مریم رو درگیر کرده 

البته علائمی ازخساست رو هم نشون میده چون یک مرد 47 ساله با سابقه یک ازدواج ناموفق

و کلی دوست دختر قطعا میدونه و نیاز به برخی اموزشهای ساده وپایه ای نداره!

ولی من اینها رو نمیتونم به دوستم بگم 

دومین نکته اینه مریم پول و اینکه یه اقا هزینه هاش پرداخت کنه مساله بسیار مهمی براش اصلا میزان عشق اون مرد رو این مدلی می سنجه اینم جای ایراد داره 

باید روی ذهنیتش کار کنه

من باشم این مدلی فکر نمیکنم 

میم بنده خدا چقدر اذیت شد این دوسال وخوردی

که مثلا خیلی جاها اجازه هزینه کردن بهش نمیدادم

الان یکم شل کردم اونم یکم نوع اصرارش تغییر داده

مثلا دیگه چیزی بخره قیمتش نمیپرسم میگه فلان کارو من انجام میدم برات من میخرم 

همیشه مقاومت نمیکنم بعضی اوقات بهش اجازه میده انجام بده چون مثلا یااون تایم وقت انجامش رو ندارم یا حوصلشو

مثلا دیشب میدونه وقتی منو میبره فروشگاه نباید باهام پیاده شه!خودم خریدام انجام میدم خودمم کارت میکشم

من خریدام میرم انجام میدم میام تو ماشین 

ولی مثلا قهوه نیاز داشتم تو لیست خریدم بود من میدونم اینجا من نباید پیاده شم

باید خودش بره قهوه محبوبمو بخره فقط میپرسه چه مقدار نیاز داری وزن میدم بهش پیاده میشه میخره و میاد

مبلغ وقیمت هم نباید بپرسم یا مثلا غذا یا سری چیزای این مدلی رو من باید نوعش بگم چی میخوام با خودش انجام دادنش

یه لباسی دیده دوست داره برام خودش پرداخت میکنه فقط از من نظر میخواد دوست داری؟ اگر جوابم بله بود میخره 

یا یه سری هزینه های دیگه یا میرم سفر مبلغی واریز میکنه من درخواستی در این موارد ندارم!علاقه چندانی هم به این موارد ندارم 

چون من از خانوادمم انتظار حمایت مالی ندارم و خودم از پس خودم برمیام ولی اینکه توقع من صفر ولی اون مرد باشعوری یه مساله دیگه است

که راز ماندگاری خیلی از روابط همینه یک زن کم توقع پرتلاش یه مرد باشعور پرتلاش وسلام

امروز ساعت 6 از استرس کارهام بیدار شدم 

قرص خوردم بعد خیلی وقت و خوابیدم و ساعت یک بیدار شدم! از 8 همکارا منتظر من بودن:))))))

به کفشم گرفتم و خواب نوش جانم پناگاه خیلی خوبی بود 

از این به بعد از این نوع استراحتها زیاد خواهم کرد چون یکم اولویتم رو دارم تغییر میدم 

 

 

 

 

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۴/۰۳/۰۶
موجا ...

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی