دیشب دقیقا چند خونه اونورتر
یه جوون 18 ساله خودشو حلقه آویز کرد
صداها...
جیغها....
نگم
یه خانواده مرفه
افسردگی گاهی چقدر پنهانه
از فکر اینکه یه آدم پشت این دیواری که منم
خودشو کشته چقدر از حال هم بی خبریم
حالم از این زندگی گرفت...
چقدر ناتوانیم در نجات هم
هم خونه های اون پسر جوون پدر مادرش هم نتونستن به دادش برسن
معمولا خودکشی توی این سن یا بر اثر دعوا با پدر ومادر هست یا دوست دختر و ....
یا برای باج گیری از خانواده که متاسفانه ...
امروز تا تونستم زیر بارون راه رفتم و قدم زدم بی عجله بی تقصیر
با یه هنزفری و موسیقی
ریکاوری شدم
آشپزی کردم بعد چند روز
مارشمالو خریدم برای خودم
---
سعی میکنم این لحظات کوچیک رو زندگی کنم
ترکیب آمریکانو با مارشمالو رو تست کنید
---
توهم اینکه کی هستیم و چی هستیم
گاهی زندگیمون نابود میکنه
یه آدمهایی هستن که دلم میسوزه براشون
هیچی بدتر توی توهم زندگی کردن نیست
یه دوستی دارم همیشه میگه من استایل کردن رو دوست دارم عاشق استایل کردنم و....
باور کنید 99 درصد مواردی که دیدمش با یه شلوار و کت قدیمی بوده که حتی اتوشم نمیزنه
ولی همیشه میگه فلانی من در حال خریدم من به خاستگارم گفتم استایل کردن برای من اولویت
42 سالشه یه سفر خارجی نتونسته بره و عاشق سفر رفتن به خارج از ایران ایرانم نگشته !
هر خاستگاری میاد میگه باید منو ببری سفر خارجی
یا نمیدونم براش مهم برن فلان رستوران با خاستگارش
چرا اول رابطه هنوز هیچی مشخص نیست هزینه گزاف میذاری رو دست بنده خدا
سبک زندگی خودت این مدلی نیست که هر شب یا حداقل سالی یه بار از اون رستوران رد بشی
دلم میخواد بهش بگم رفیق وقتی 42 سالته تا حالا شغل درست حسابی نداشتی
درامد درست حسابی نداشتی
نتونستی خودت بری یه سفر خارجی
چرا همچین چیزی از رو مردای بیچاره میخوای؟
ولی دلم میسوزه که روزی که توهمش بیرون بیاد قرار چی سرش بیاد؟
خیلی بده خدایا مارو دچار توهم نکن
همیشه از این میترسم خود واقعیم نباشم یه تصور نادرستی از خودم داشته باشم
---
لاغرتر شدم فکر کنم چون تو عکسهای سفر یه روزمون همه اینو میگن که لاغرتر شدی