امروز شاید برای اولین بار گریه خوشحالی از سر شکرگذاری داشتم
خدایا شکرت واقعا
از اینکه نمیتونم بگم چطور و چی شد و چرا ببخشید
ولی یه خبر خوش کاری بود که اشکم در آورد دروغ چرا نه فکرشو میکردم نه منتظرش بودم حتی!
گفته بودم خودم دست زمان سپردم
من کار درست و تلاشمو میکنم و نتیجه رو میدونم دست من نیست
ولی زودتر از اون چیزی که فکر میکردم امروز اتفاق افتاد و بسی خوشحال شدم
بخاطر همین مسئولیت جدید هم کلی جلسه و ... داشتیم
اینکه مدیر بخش فعلی امروز بهم برگشت گفت تو دیگه خودت یه استاد تمامی
نیازی نیست از من برخی کارها رو دستور بگیری
و گفت هرکمکی تو مسئولیت جدید نیاز داشتی روم حساب کن با همین لحن
خیلی دلچسب بود حتی واسه ادمی مثل من که خیلی اهل کمک گرفتن نیست چون خود مدیر
همین بخش معرف من به بخش جدید بود!بدون هیچ صحبت قبلی با من!
اصلا من حرفی با همکارام ندارم
جز تحویل کارهام صحبت کاری هم نمیکنم حقیقتا
اونقدر من درون گرا شدم تو این سن
که خودم تعجب میکنم
بابت برون گرایی دوران دهه بیست سالگیم
حقیقتا از این درون گراییم بسیار راضیم
لذت بخش برام
سکوت رو دوست دارم
میم هم هر کلیپ درون گرایی میبینه واسه من میفرسته میگه چقدر شبیه توهه
خیلی جاها حرص میم هم سر این موضوع که از کسی بخصوص خودش کمک نمیگیرم در میاد!
یه خرید بزرگ داشتم که چندروز پیش رفتم بازار بررسی کردم
و بعد اومدم خونه با مشورت میم تصمیم گرفتم
در نهایت دوروز هی تماس که اقا من بیعانه پرداخت کنم تابیام کالا رو ببرم
قبول نکرد گفت باید حضوری بیای کارت بکشی فاکتور کنم ولی قول میدم تااخر هفته
واست با همین قیمت نگهش دارم!
دیگه امروز رفتم با کمال تعجب یه تومن هم کشیده بود روش!
چند چیز ضروری دیگه هم هست
که باید انجام بشه
یه کاپشن سبز خوش رنگ خریدم با کلاه زغالی فرانسوی
بعد هوای جنوب؟؟؟؟؟ برگشت به تابستان!دقیقا یک هفته است دوباره بشدت گرم شده و کولر روشن میکنیم:)))))))
اقا من دلم بارون و سرمای شدید میخواد
دوست میم دعوتمون کردبریم ابادان
ولی من چون تعطیلیم شنبه و یکشنبه است نمیتونیم بریم
گذاشتم برای یه وقتی مرخصی بگیرم
البته توی اذر ماه تولد فاطیماست میخوام مرخصیم رو اون تایم بگیرم که برم پیشش