اصلا حال و حوصله ندارم بنویسم
یعنی یه جورایی سایلنتم:(((((
همه جوره سایلنتم حتی با میم
میگم من تو فصل گرما یه ادم دیگه ام
چندروزی هست تمرین هم نرفتم
با اصرار میم از رختخواب میام بیرون کارای شرکت رو هم همونجا انجام میدم
لپتاپ و گوشی خریدم
دیگه لپتاپ عمرخودشو کرده بود 10 سال دستم بود و یارم بود باهاش همه ی هزینه های زندگیم رو تامین کردم
باهاش مستقل شدم
تنها یاری بود توی این ده سال واقعا صادقانه باهام بود و ازش ممنونم
جایی که میگن اشیا جان دارن دفیقا برای من لپتاپم همین بود همیشه ازش تشکر میکردم الانم بهش میگم رفیق قدیمی نمیفروشمت و نگهت میدارم
دیروز میم برد کارای لپتاپ جدیده رو بیرون انجام داد
خودم حوصله ویندوز نصب کردن و... رو نداشتم
بعد مدتها دیروز از خونه زدیم بیرون من و ساقی رفتیم یکم خرید و هم رفتیم کافه
میم هم چند روز میگه شام بریم بیرون من هی میپیچونم
دیگه گفتم اوکی 4شنبه بریم اگر مشکلی پیش نیومد
میم دیروز میگه بیا شرکت بدم دست خودت
بدون هیچ فکری پیشنهادش رو رد کردم!
گفتم نمیخوام باهات همکار باشم و هم اینکه بهت مشاوره رایگان میدم ولی حاضر نیستم باهات کار کنم!
فکر کنم ناراحت شد ولی خوب واقعیت اینه مسائل عاطفی از کار جداست و ربطی بهم نداره !
میم کلا ادمیه که خیلی زود به کسی اعتماد نمیکنه وحتی به نظرم یه جاهایی مشکل اعتماد کردن داره و بدبین حتی! بخاطر بعضی تجربه ها
اما با پیشنهاد کار متوجه شدم این مرد چقدر به من اطمینان داره!
که میخواد تجارتش رو دست من بسپره
یه جورایی فکرم سخت مشغول کار بعدی و پرش بعدیه
دلیل کم انرژی شدن جسمی من همینه
خلاصه به یادم باشید و دعا کنید برام
امیدوارم شماها هم حالتون خوب باشه و زندگی به کامتون باشه