گفته بودم هفته بسیار شلوغی در پیش دارم!
که داشتم و دارم:((
دور سرخودم میچرخم یه وقتهایی از روز:)))
امروز لگ دی بود
و بعد دوهفته مریضی وسستی وضعف
تونستم یه تمرین خوب و عالی داشته باشم
و که البته در حدی تمرین کردم که لنگ لنگان اومدم خونه
داشتم به میم میگفتم این همساده صبح دید من چه شیک و پیک رفتم
باشگاه
ظهر برگشتنی با چشای گرد نگام میکرد چرا این داغون و لنگ لنگان برگشت:))))))
امروز از ظهر بارونی شده
و روزهای بارونی متعلق به اقای میم هست
اونم بااین تدابیر امنیتی محله ما! و وجود داداشش که از سالگرد باباش که اومده
خداروشکرهنوز هستش و نرفته
کارای شرکت تموم کردم
و ساعت 3ونیم رفتم خونه میم
تا ساعت 6 ولی اونقدر کوچه شلوغ بود هردو چقدر استرس کشیدیم
بعدش من دیگه نشستم کارام تموم کردم و ظرفها رو شستم رفتم خرید تو بارون
و برگشتم بخشی از خریدام امروز رسید و کلا ازشون راضیم بخصوص از شلوارم
که خیلی دوستش دارم
برای میم لقمه صبحانه ساندویچ سرد گرفتم
الان دیگه بخشی از کارای فردای شرکت هم جلو افتاده
و من میتونم برم لالا کنم
و فردا هم میرم باشگاه استراحت نمیکنم چون 5شنبه میخوام خونه بمونم
یه پروژه سخت پیشرو دارم اونم خریدلباس عید برای میم هست
اونقدر ادم سخت پسندی سعی میکنم فقط نظر بدم واقعا چیزی انتخاب نکنم براش:(
نمیدونم چطوری خودمو انتخاب کرده بااین سخت پسندیش یه ایرادی نذاشته روم:)