چند روز هوس کوکی لیمویی کردم
و هی وقت نمیشد درست کنم
دیروز که کلا از خونه بیرون نزدم! خریدی هم نداشتم
و هرچی میم آفرهایی زیادی گذاشت جلوم همه رو رد کردم
در نهایت هم گفت میدونم خیلی لجبازی:(((
به نظرم یه وقتهایی که میره مهمونی اگر من خونه باشم بهش خوش نمیگذره
دوست داره اون تایم منم برنامه خوبی داشته باشم تنها نباشم
هنوز براش جانیفتاده که من تنهایی هم میتونم خوش بگذرونم با دیدن یه فیلم
با هر چیز دیگه ای
خلاصه اونقدر که آفر داد من برگشتم گفتم میم بسه دیگه واقعا خودم میدونم باید چه کنم
همه ی این پیشنهادات به ذهن خودمم رسیده من الان نیاز به خلوت دارم مرسی به فکرمی
یعنی خشم اژدها رو به زور کنترل کردم که زخمیش نکنم
افر نمایش و سینما و چندتاجشنواره محلی رو هم گذاشت جلوم که با بلیط هایی که اون میخره برم
گفتم نه!
تسلیم شد
پاشدم لباس پوشیدم به بی حوصلگی تمام
لیوان ها و فنجون ها تک شدن نیاز بود یه دست لیوان و فنجون بخرم
البته نمیخواستم گرون بخرم
چون زیاد من چایی میخورم همشون زود میشکنن:))))
میم شرکت بود دم در شرکت ایستاده بود
گفت بیا داخل
رفتم یه 20 مین نشستم
میگه تو پی ام اس من نباید نزدیکت بشم
اصلا نمیشه زیاد باهات حرف زد توی این روزها
گفتم اتفاقا نیاز دارم دور برم باشی ولی نه خیلی نزدیک که خفه ام کنی
منم خودمو کنترل میکنم عصبانی نشم
ولی خوب گیر میدی به اینکه من خوش بگذرونم برم بیرون
مدل خوش گذرونی من یکم فرق داره
میرم کافه میشینم تو این شهر
همه با چشای باز نگاه میکنن اونقدر نگاهشون سنگین و اذیت کنندست
که ادم لذت نمیبره مگه نمیشه تنهایی رفت کافه؟
چشه مگه؟
ولی خوب برای اینا جا نیفتاده یه زن تنهایی بره کافه بره رستوران
غذام میزنم زیربغلم میام خونه بسکه نگاه میکنن
یا اینکه انلاین یا تلفنی سفارش میدم
خیلی خیلی کم میرم من چنین جاهای عمومی
رفتم یه دست لیوان خوشگل خریدم یک کافی ماگ دیگه خریدم برای میم
چون اون یکی که خریدم رو داد به خودم گفت تو بیشتر بهش نیاز داری
منم رفتم یه رنگ طوسی براش خریدم برای من مشکی هست!
که عصرایی که میریم بیرون کافی دوتامون رو ببریم گرم بمونه
هردومون هم عین هم به قهوه اعتیاد و علاقه داریم:)))))
برگشتنی هم از دست فروش یه دست نیم لیوان دسته دار خریدم
که اگر شکستن دلم خیلی نسوزه!
تو راه هم کوکتل درصد بالا و سس خریدم و نون باگت
هوس بندری کرده بودم! سوسیس المانی ها اکثرا 20 درصد تا 40 درصدن
و پروتیین پایین داره برا همین کوکتل خریدم
اومدم خونه لیوان هارو شستم ونیم لیوان ها رو خشک کردم
تند تند یه بندری تند و تیز جنوبی درست کردم
و زدم بر بدن با نوشابه زیرو!
میم هم رفته بود ارایشگاه و دیگه رسید و دوش گرفت و داشت میرفت مهمونی
تو مهمونی هم 50 بار زنگ زد که حواسش به من باشه
در نهایت تا یک ونیم من خوابم نبرد کلاسهای افلاین برداشتم
تا نخونمشون نبینمشون نمیخوابم
باید سهمیه روزانه رو پر کنم
میم هم فکر کرد من بیدار میمونم تا بیاد
دیگه من یک ونیم بهش شبخیر گفتم و خوابیدم
تا 9 خواب بودم با صدای بارون بیدار شدم
و به داداشی زنگ زدم خواب بود
میخواستم ناهار دعوتشون کنم
11 زنگ زد گفت ناهار وشام نمیام ولی میایم پیشت امشب
دعوت بودن ناهار وشام خونه خانمش
دیگه منم خیالم راحت بود از بابت کارای خونه و تمیزی خونه
بارونم بود چایی تو کتری قوری دم کردم
و هی چایی نوشیدم فیلم دیدم
کارای شرکت انجام دادم
و دوش گرفتم
حوصله اشپزیم نداشتم گشنه هم نبودم
کوکی لیمو درست کردم که عالی شد با کوکی شکلاتی
میخواستم برای شب کوکی درست کرده باشم
که داداش اینام خیلی کوکی لیمویی رو دوست داشتن یه تست جدید بود برای هممون
شکلاتی رو قبلا بارها درست کرده بودم!
ومزه مثل همیشه بود
برای میم هم کنار گذاشتم برای فردا ببره اداره
البته همدیگه رو امروز ندیدیم
چون مهمون داشتن ولی هزاربار حرف زدیم
بازم هزار تا آفر گذاشت منو از خونه بکشونه بیرون فکر کرد من حالم اینطوری بهتر میشه
درصورتی که نشستم پای یه فیلم جذاب
و حالم باهاش خوب شدپختن یه غذا یه خوراکی جدید یه شیرینی برای من عین تراپی!
بعد شام هم داداش اینا اومدن تا همین چند دقیقه پیش
خوش گذشت
منم همه کارای فردام رو کردم ناهار برای فردا هم خورشت قیمه دارم تو فریزر
دیگه اشپزی نمیکنم احتمالا
چون فردا خریدام میرسه کلی کار دارم
و جابه جایی
شنبه هم هست
دیگه بدتر
من برم به کلاسهام برسم بعدم بخوابم