این چند روز حس نوشتن نداشتم و نه اینکه کلا گرفتار بودم
بیشتر از هرچیزی درگیری ذهنی دارم!
یک روزشم کلا نبودم رفتم پیش نازی
این هفته یه جورایی در انتظار جواب ازمایشات بودم
که هیچی نیست
یعنی همه چی سالم عالی و اوکی
سونو هم همینطور باید ببینیم که سونو بعدی که توی پریودی هست
چطوری هست
بعدم تکرار ازمایشات هورمونی توی پریودی
پریروز هم بالاخره من تونستم بعد ده بار دعوت نازی دعوتش قبول کنم
و برم پیشش
و کادوی دخترکش روببرم
دخترش خیییییلی ناز شده
نیکو
عین اسمش نیک بود و دوست داشتنی و خوش اخلاق
که البته جلو امیر جرات نداشتم اینارو بگم!
بسکه حساسه رو من
امیر میخواست مهد نره وقتی شنید من قرار برم خونشون
که به زور راضیش کرده بودن جشن یلدای مهد رو بره و منم میمونم تااون برگرده!
دقیقا هم همین شد
عزیزدلم مهربون شده پسرمون و هم اینکه اقا تر شده یکمم جنتلمن شده
پدرسوخته برگشته میگه من لذت میبرم از اینکه خاله موجا اینجاست:)))))
از ساعت 1 تا 8 شب تنهایی کلی حرف زدیم و خوش گذشت
لباس هایی هم که برای نیکو خریده بودم خیلی تنش قشنگ بود
نازی برام گل نرگس خریده بود یه جعبه بسکویت قهوه که من دوست دارم
برای یلدام
منم کیک هویج درست کردم خیلی دوست داشت
از سه شنبه تا5 شنبه رو باشگاه رفتم
تمریناتم سنگین با همون حجم قبلی انجام دادم
ولی مربی غر زیاد میزنه
بهمم پیام داد هم تو باشگاه یه دعوای قایمکی باهام داشت چرا این 6 روز باشگاه نرفتم
غذامم رعایت نکردم!
عضلات زیربغلم خیلی خوب اومده
جوری که بچها بهم میگن
عضلات سرینی هم خوب کات شده
من برای کادو یلدار برای مربیم قهوه گرفته بودم از بندر
که خیلی خوشش اومد
این دوهفته واقعا کیک و اینا زیاد بوده تو برنامه ام سه بار کیک خوردم!
آخرین بارشم دیشب بود که برای میم کیک هویج درست کردم
تا بهش اپشن انتخاب میدی سریع میگه کیک هویج عین مامانم
که عاشق کیک هویج های منه
فکرم خیلی مشغول کار دومم هست
ولی هنوز نتونستم تصمیم درستی بگیرم
دوسه روزه همش کابوس میبینم
و بخاطر مشغول بودن فکرمه!
حتی دیشب میم نتونست خوب بخوابه
چون چندبار من بیدار شدم از خواب
صبحم عین چی بیدار شدم زل زدم به سقف خونه
ساعت 7!
با خواهش و تمنا اصرارمیم که همین جا بمون
نرو خونه
باز حالت بد میشه
ساعت 9 تا 11 خوابیدم
دیشبم دعوت شده بودم کلینیک روانشناسی برای یلدا
ولی نرفتم یعنی دوست نداشتم برم منشی تماس گرفت که دکتر گفته دعوتتون کنم
یه دورهمی خانوادگی و خودمونی هست
شما هم میتونی زوج تشریف بیاری
ولی خوب من دوست ندارم اینجور جاها برم
یعنی اصلا ادم برون گرایی برای شرکت توی جمع های غریبه نیستم!
علاقه ام به پنهونی موندن رابطمون خیلی بیشتر ازعلنی شدنش هست!
امروز میم بحث ازدواج پیش کشید من کلا بحث رو عوض کردم و میم هم متوجه این قضیه شد!
دلیل خاصی نداره فرار من از ازدواج یه مساله شخصی واقعا به میم مربوط نمیشه
میم اتفاقا خیلی فرد مناسبیه
دیگه توی این یکسال رابطه شناختی خوبی ازش دارم
هم ضعفهاش رو میشناسم هم قوتش رو
ولی من فعلا و هنوز به ازدواج فکر نمیکنم
خوب بگذریم من همه ی کارام رو دیروز تا دیشب انجام دادم
که امروز خلوت باشمو لش کنم
هم خونه تمیزه و یه مرتب کاری کمی نیاز داره
هم کارای شرکت میخوام امروز رو کمی استراحت کنم
امروز هوس کردم بااون دوستم که خیلی زیاد خوش صحبته حرف بزنم
حرف زدن باهاش امروز که ابری و خنکه
و بارون در راهه و کاری ندارم خوش میگذره
یکمم ذهنم درگیر عروسی ولباس هست!!!
میم هم هرلباسی که سلیقه من میبینه تو اینستا برام میفرسته:))))
ا
