سرمای دلچسب!

بالاخره سرما کم کم پا گذاشت توی این شهر

البته من همچنان لباسهام تابستونه است

چون سرما رو عاشقم

اما میم هم زود سردش میشه هم زود گرمش میشه

و کاپشن پوشیدنش به راهه:))))))

امشب مهمان داشت و ظهر داشت میرفت خرید و گفت میخوام برم چند مدل سالاد سفارش بدم

تو خونه هم جوجه و کوبیده درست کنیم که گرم و تازه باشه

یکی از دوستاش رستوران داره همون که باهم رفته بودن سفر

گفتم سالاد رو من درست میکنم 

اول قبول نمیکرد میگفت نه خسته میشی

در نهایت من اصرار کردم قبول کرد

چون میخواستم منم یه کمکی کرده باشم هم الطاف و زحماتش رو 

به روش خودم جبران کنم!

من پیشنهادم این بوده بجای سفارش چندمدل سالاد کوچیک

بیایم دوتا سینی سالاد مزه طوری درست کنیم

که هم خوشمزه باشه هم اینکه پر سس نباشه 

میم گفت به شرطی قبول میکنم که همه ی وسایل مورد نیازت رو من بخرم!

و دیگه اقا قبول نکردن و منم لیست بهش دادم رفت خرید کرد

سسش رو هم من جدااز ترکیب چند نوع سس و روغن زیتون انواع فلفل درست کردم

دیگه میم وسایلی که گفتم رو خرید دوتاسینی بزرگ برای سالاد هم خرید و اورد 

منم سبزیجات رو شستم و گذاشتم آبشون بره 

و رفتم هم پیاده روی کردم هم خریدای خودمم انجام دادم برگشتم ساعت 

7بود و سالادها رو درست کردم هردو سینی رو دو مدل مختلف تزیین کردم 

مواد درخواستی من کنسرو ذرت بود و ژامبون مرغ و کاهو دو مدل و گل کلم قرمز 

و هویج وگوجه و خیار و قارچ و زیتون بدون هسته دو مدل و بروکلی

البته خودمم دیدم باید سیب زمینی هم به این مواد اضافه بشه که 

سالاد ژامبون درست کردم

و سالاد فصل

ساعت 8 ونیم میم اومد واسه سالادها بچم اونقدر ذوق کرده بود

که چقدر خوشگلن چه تزیینی

 بعدم زنگ زده نه باید شرکت تعطیل کنم واست فینگر فود راه بندازم:)))))

برا خودمم یه کاسه اضاف اومد که با مرغ میکسش کردم خیلی خیلی خوشمزه بود

معمولا من از سالاد خوشم نمیاد ولی به اجبار رژیمم میخورمش:)))))

برا همین هرسری یه مدلی درمیارم که به ذائقه ام خوش باشه

خوب بگذریم از این ها

من امروز متوجه یه مساله ای شدم که 

تا خونه مرتب نباشه

تا کارهام رو انجام ندم

تا فلان تا بهمان!

به خودم حق استراحت نمیدم

و این خیلی بده و احتمالا یه ریشه ای داره!

امروز چندتا پدر تو خیابون دیدم که کمرشون خمیده شده بود زیر بار زندگی

یه جوری سیگار دود میکردن که انگار غصه دنیا رو شونه هاشون بود

یه جایی یه پدری خرید خونه کرده بود و پسرشم همراش بود یه کیسه خرید هم دست پسرنوجونش بود

یکم پسر از پدر جلو افتاد باباش گفت باباجان احتیاط کن

اشک نشست توی چشام 

یهو صداش پیچید ته ته قلبم و مغزم

یادم اومد چقدر دلتنگ بابامم 

بهم بگه باباجان فلان بابا جان بهمان...

 

 

 

 

موجا ... ۰ خوشم اومد :)
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
موجا نام پیرترین تمساح جهان است...
تا جایی که علم پیش رفته تمساح ها تنها موجودات جهان هستند که پیر نمیشوند و ارگان های داخلی تمساح ها هیچ وقت پیر نمی شود!!و عمر نامحدود دارند مگر بر اثر شکار یا بیماری و.... بمیرند.
اینجا قرار از خودم بنویسم بدون هیچ روتوشی!!
پیوند ها
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان