امروز تولد داداش هست دومین سالی هست سالروز زمینی شدنش میاد ولی خودش تو آسمون هاست
فقط خدامیدونه چقدر دردناک گذشت این یک سال ونیم اما دوباره پاشدیم و میدونم سبز میشیم.
از دیروز جلوی خودمو میگرفتم که غم منو غرق نکنه
دیروز که روز شلوغی بود و تا شب هم درگیر بودم
میم هم نزدیکای صبح میرسیدن
من دیگه گرفتم خوابیدم یکبار هم ساعت 3 بیدار شدم بهش پیام دادم ببینم کجاست؟
ساعت 6ونیم رسیدن
من ساعت 7 بیدارشدم اون دیگه رسیده بود
گفت صبح میرسم اگر بیدار بودی بیا ببینمت
ولی من کلی کار داشتم گفتم بذار برای شب که تعطیلیم دوتامون
منم پاشدم طبق معمول هر روز 10 تا تخم مرغ ابپز کردم برای وعده صبح تا ظهرم و 4 تا هم سیب زمینی
و پنکیک پروتیینه هم درست کردم
و دوتا صبحونه ام رو تا 8ونیم خوردم دیگه
انیل هم شب قبل پیام داد زایمان کرده و عکس نی نی رو فرستاده بود
صبح یکم حرف زدیم قبل باشگاه رفتنم
امروز یکی از دوتا برنامه سخت تمرینم رو داشتم
هفته پیش وقت کم آورده بودم باید میرفتم زودتر که وقت کم نیارم
امروزاولین کاری که کردم وزن کردن خودم بود البته با وجود دوتا صبحونه و یه عالمه اب که من صبح میخورم
و کتونی و دستکش و....
یک کیلو نیم کم کرده بودم
من دنبال کاهش وزن نیستم اصلا
و این واکنش بدن به تغییر برنامه غذایی هست و کاهش کربوهیدارت مصرفی
مربی باشگاه گفت خیلی بدنت تغییرات داشته توی همین دوهفته
بعد یکی از بچها که میشناختمش هم اومد گفت خیلی خیلی تغییر کردی دختر
دقیقا این دوهفته که میای اینجا من میبینم عضلات کمرت خیلی خوب فرم گرفته
و هم سرشونه هات
مربیم هم صحبتش همین بود که رگ های گردنت زده بیرون دیگه:)))
خودم ولی بیشترین چیزی رو که دوست دارم عضلات پشت کمر هست که اونقدر خوب و واضح شده که کیف میکنم
وقتی این عضلات رشد میکنه یعنی یه خانم بدنساز حرفه ای هستی دیگه
امروز فکر کنید بنده جدای از 200 حرکت بالاتنه که توی برنامه ام داشتم
140 تا هم بارفیکس دست باز رفتم
یعنی اومدم خونه جنازه بودم فقط چندتا سفیده و یکم عدسی و تخم مرغ خوردم
و رفتم زیرپتو
میم زنگ زد بیا ظهر همدیگه رو ببنیم خو دلم تنگ شده
گفتم اصلا حالش رو ندارم
به همکارم زنگ زدم که کم انرژیم و خسته
کارا رو فردا اوکی میکنم من از ساعت 1 مرخصی میخوام
گفت حله برو راحت باش
بعدش رییس چندتا ویس تشکر و قدردانی فرستاد
کیف کردم خستگیم در رفت
اما میم عزیز مگه گذاشت من بخوابم
اونقدر تصویری زنگ زد و که دلم برای چشای مهربونش سوخت
پاشدم دوش گرفتم یکم سرحال شم
و ناهارم گرم کردم خوردم
پاشدم رفتم دیدن حضرت میم
چقدر دوتامون دلتنگ هم بودیم ولی به نظرم میم بیشتر
لاغر شده باز
دیگه یکم همین طوری پیش بره دور بازو من ازش جلو میزنه:))))))
من داره عضلاتم رشد میکنه اون ورزش نمیکنه چندوقته غذاشم که کمه همینطوری داره تحلیل میره عضلاتش
خودش دیگه امروز قبلی که من بهش بگم تو آینه خودشو دید گفت چقدر لاغر شدم من
در مورد سفر صحبت کردیم و جزییاتش
میم ادمی که جزییات رو هم برام تعریف میکنه واقعا
لذت میبریم از اینکه از روزمره هم باخبر باشیم حتی
میگفت توهم قشنگ بدنت تغییر کرده ومشخص این دوهفته رژیم و ورزشت عالی بوده
میم خوابید اما من خوابم نبرد
نمیذاشتمم اون بخوابه
پاشد تخم مرغ ابپز کرد و سیب زمینی که باهم بخوریم
دیگه ساعت 4ونیم تونستم بیام خونه خودم یکم استراحت کردم
و ظرفها رو شستم الان باید برم خرید خونه و هوازی پیاده روی
آجی فردا صبح میاد.
باید خونه رو مرتب کنم و ....
چون شب میرم خونه میم