این چیزایی که در مورد سطح انرژی اینا میگن سینگال چیه؟
همه اونا اقا یهو هر چی اکس و نکس و عشاق قدیمی جذب من شدن
لابد سطح انرژی رفته بالا اره؟؟؟
من که این چیزا رو نمیدونم و نمیخوامم بدونم ولی واقعا این چند روز کلی خندیدم
فکر کنید اول صبح شنبه (من متنفرم صبح یکی بام حرف بزنه دلم میخواد بزنم نصفش کنم)
اصلا صبحها من یک گونه ای هستم بین حلزون و لاک پشت:) دلم میخواد ملو اروم بی سروصدا زندگیم پیش ببرم
بعد گوشیم زنگ خورد 0912 بود گفتم خوب لابد یکی از دوستان و همکاران سابقمه دیگه
پاسخ دادم کی باشه خوبه؟
همکلاسی دوران لیسانسم که یک دل نه صد دل عاشقم بود
اصلا میپرستید منو
در هاله ای از ابهام و اشتباه بود تو ذهنش از من که یک انسان کامل وبی نقصم:)
هیچی دیگه حرف زد مغز منو خورد
بعد برگشت میگه هنوزم که درون گرا و کم حرفی
تو دلم نه اقا من با هرکی بخوام پر حرف و برون گرام با تو اینم:))))
یه چیزی گفت منو برد به 19 20 سالگیم
که شما خیلی بااعتماد به نفس بودین
یادمه سفت وسخت مخالف ازدواج و بچه دار شدن بودین
بله هنوزم هستم!
اون نکته با اعتماد به نفس بودن خیلی منو برد به قدیم
به نظرم اینکه با اعتماد به نفس باشی یا تظاهر کنی بهش خیلی فرق داره
نزدیک 20 سال از اون روزها گذشته یا خدا
یعنی اینقدر پیر شدیم؟؟؟؟؟؟ بزرگ شدیم چرا اصلا معلوم نیست تو قیافم 20 سال گذشته ؟
ولی جدا داشتم به این فکر میکردم اون روزها انگار همین دیروز بود چقدر من فرق کردم
چقدر دیدم به زندگی عوض شده
و یه نکته اینکه هنوزم در مورد ازدواج و بچه دار شدن نظرم همونه!
گفت با یکی از استادیمون صحبت کرده سراغ منو گرفته فایمیلیتون یادش نبوده
گفته اون خانم قد بلند بوره کجاست؟ خیلی دختر خوب وبا شخصیتی بود داره چیکار میکنه الان؟
(تو دلم اتفاقا اون زمان من خیلی دختر بی تربیتی بودم توی فضای مجازی خیلیم بی ادبی طور مینوشتم:)))قدیمی ها یادشونه که
ولی جدا دلم برای این استاد خانمم تنگ شد
یه خانم مسنی بود که تو سن بالا شروع کرده بود به درس خوندن و تو 65 سالگی استاد ما شده بود تازه دانشجو دکترا بود!
بسیار مهربون بود و انسان
و خیلی از چیزای منفی ادمی گذشته بود
--------
حالا نمیدونم چی شده که همه این اقایون از زمان مردان انجلس برگشتن به زندگی من
بزنم به تخته منکه از نظر ظاهری فرق چندانی نکردم به نظر خودم بهترم شدم:) اما از نظر روحی کلا ادم دیگری شدم
حقیقتا حوصله چنین مراوداتی رو ندارم زدم همکلاسیم رو بلاک کردم
امروز برای من جمعه محسوب میشه و دیزی بار گذاشتم:)
اونقدر کار سرم ریخته امروز با رفتن همکارم از تیم ما
اون همه کار باید انجام بدم رسما تعطیلم ولی حقیقتا تعطیل نیستم چون کارها ددلاین داره
----------
یه تابه روسی خریدم برای جایزه به خودم که خوب اشپزی کردم این دوهفته
و دیشب پاستا الفردو درست کردم باهاش که خیلی خفن شد
الرژیمم تقریبا خوب شده
ولی این داروها خیلی خواب اوردن بخصوص داروهایی که برای شب نوشته رسما من با خوردنش بی هوش میشم
حالا جالبه قرص خواب نمیتونه منو بخوابونه
اما این داروها چرا:)))))))