تراپیست عزیز!!!

دیگه فکر کنید جلسه سه شنبه چقدر سخت بوده

که دکتر پیام داده بهم که اصلا یادم رفت بخش اعظم مکالممون رو یادداشت کنم!

یه خلاصه ای ازش بهم بگو!

و من که فرار میکنم از اون روز و حس و حالش 

هنوز جواب دکتر رو ندادم دیشب پیام فرستاده ببینم امروز پیام میدم عذر خواهی میکنم میگم دوهفته بعد یه خلاصه میگم بهت!

اصلا حس و حال فیلم دیدن هم ندارم دیگه 

بسکه ذهنم مشغوله 

بعد انجام خرید و بسته بندی و....

هلاک بودم دیشب

فقط دلم استراحت میخواست

خونه رو باید تمیز کنم تی بکشم

لباس بشورم

و هزار کار دیگه 

تازه کار استاد هم هنوز مونده

باید امروز هرجوری هست همشون رو انجام بدم 

دیشب میم بعد رفتن دوستاش چندتا پیام داد

دید جواب ندادم تماس گرفت

منم خودم زدم به خواب که خواب بودم

کلی عذر خواهی کرد وگفت بیا اینجا بخواب من بدون تو خوابم نمیبره

گفتم نه همین جا میخوابم 

گفت اوکی ببخشید بیدارت کردم و شبت بخیر

باز پیام داد عذرخواهی کرد که بیدارم کرده!

این یعنی یکم فکر هم نمیکنی که احیانا بیای اینجا؟

من گرفتم خوابیدم 

صبح جوابش دادم که ایراد نداره که تماس گرفتی من باز خوابیدم!

از شب لپه خیس کردم و گوشت گذاشتم تو یخچال

که امروز خورشت قیمه درست کنم صبح اولین کاری که کردم بار گذاشتن خورشت بود

که خیال خودمو راحت کنم

برم من اول کارای خونه رو انجام بدم بعدم بشینم پای کار استاد عزیزم.

------------ 

تااین ساعت که 9:30 دقیقه هست خونه آروم و مرتب و تمیز هست اساسا!

لباسها شسته شده و آویزون شده روی بند

مواد کالباس اماده و پخته شده

یه مقداری از لباسها اتو شده!

بنده هم دوش گرفتم و یه نسکافه خفن دست ساز درست کردم

و نشستم پای کار استاد

و پاسخ ایمیل هام

از مربیم هم احوال پرسی کردم

تازه دوساعت هم رفتم پیش میم و برگشتم!

برای دوسه روزم هم غذا درست کردم!

ظهر میم زنگ زد که من که میفهمم ازم فرار میکنی حداقل علتش رو بگو بدونم 

گفتم علتش در تو نیست در منه!

خواهش کرد که صحبت کنیم در موردش 

و منم گفتم اوکی حدودا یک ساعت دیگه کارام سبکتر میشه میام یه سر پیشت

ساعت 3 رفتم خونه هادی دیشب قشنگ شسته بود:))))

بالکن رو تمیزکاری اساسی کرده بود راه پله رو هم اونقدر تمیز کرده بود که کیف کردم

هادی دوست میم هست من و میشناسه 

مثل من وسواس تمیزی و نظم داره 

و گفت دیشب به محضی که اومد رو پله اولی شیلنگ دست گرفت گفت این چه وضشه:))))

گفتم به هادی بگو موجا گفته هفته اینده واست کلوچه میپزم بیا اشپزخونه و سرویسم اساسا تا سقف بشور وبساب که شستنش به دل منه:)))

میم میگه اره دیگه تمیز کاری من به دلت نیست!

میم وسواس نظم داره 

ولی در حدی که من وسواسم رو تمیزی نه! اون نیست تمیز معمولی عین همه ی ادمهای سالم:)

مانتو جدیده رو پوشیدم من خوب قدم 172 هست بعد فکر کنید یه مانتو مشکی ابایی طور مجلسی تن کنم:))

میشم قشنگ یه دختر بندری

میم همینطوری هاج وواج مونده بود میگفت تو چقدر بندری هستی:) حیف پوستت عین ترک هاست

تا ساعت 5 حرف زدیم قرار داداشش بیاد همین روزها

میم مساله رو حل کنه به طور کلی

مسائل منم که به خودم مربوطه 

ولی اونقدر میم دلتنگ بود یکم خجالت کشیدم این هفته کلا از دسترسش خارج کرده بودم خودمو

خیلی لاغرتر از هفته پیش شده!

گفت بچها هم همینو میگفتن امیر گفته موجا میدونه ایقدی لاغر شدی؟

دوست ندارم لاغر بشه 

امیدوارم اشتهاش برگرده و هرچه زودتر این موضوع حل بشه تا بتونه برگرده به روتینش و باشگاهش

یه مربی وباشگاه خیلی بهتر براش پیدا کردم

خیلی مربی خفنیه 

اگر پسر بودم خودم حتما میرفتم اونجا:)

 

موجا ... ۱ خوشم اومد :)
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
موجا نام پیرترین تمساح جهان است...
تا جایی که علم پیش رفته تمساح ها تنها موجودات جهان هستند که پیر نمیشوند و ارگان های داخلی تمساح ها هیچ وقت پیر نمی شود!!و عمر نامحدود دارند مگر بر اثر شکار یا بیماری و.... بمیرند.
اینجا قرار از خودم بنویسم بدون هیچ روتوشی!!
پیوند ها
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان