همیشه ترسها مارو دنبال میکنن
عین یه گرگ یا خرس وحشی
شایدم یک سگ هار
تراپی دیشب خوب بود
هوا به شدت بد گرم و شرجی بود جوری که تا رفتم بیرون پوست صورتم شروع کرد به سوختن!
اونم توی شب!
در حد چنددقیقه که منتظر آژانس دم در بودم همین
این سوزش پوست صورتم باهام بود و تا رسیدم به کلینیک
و زیر خنکی کولر نشستم
البته زودتر رفتم تا تو ترافیک نمونم همیشه با یه ربع تاخیر میرم البته خود دکتر 45 مین تا یک ساعت تاخیر داره همیشه
این سری منشی ازم خواهش کرد به دکتر اعتراض کنم سر این تاخیر
میگفت خوب نیست ایقدی انعطاف پذیری تا تو هستی منم باید بمونم:))))))
داری حق منم ضایع میکنی
چون من اخرین مراجعه کننده روزهای سه شنبه هستم و تا تموم بشه نوبتم حدودای 11 اینا میشه
گفتم اوکی
دیگه تا نشستم به دکتر گفتم میشه غر بزنم؟
در مورد تایم یکم اذیت میشم
و اگر معطلی تایم منو کمترش کنی بهتر هست
بعد برام تعریف کرد یکی از مراجعه کننده ها
یه رستوران دار هست که ایشون خیلی رو تایم حساسه
و هر سری بیاد تایمش چند دقیقه جابه جا بشه میره قهر میکنه نمیاد دیگه!
و باید برم حضوری نازشو بکشم تا اشتی کنه
تهشم یه پرس غذا مهمونم میکنه
خوب شدم نگفتم قهر میکنم!!!
یه چیزایی دستگیرم شد از گذشته
و دکتر گفت فاصله ننداز بین جلسات حداقل دوهفته ای یکبار ببینمت من
بااینکه به شدت گرم و شرجی بود
من نیاز داشتم به پیاده روی
با دامن شلواری و جلیقه رفته بودم و یه شومیز سفید
و کتونی سفید
استایلم مناسب پیاده روی بود چون گشاد بود لباسهام
حدود نیم ساعتی پیاده روی کردم
و رفتم کره بادام و روغن زیتون خریدم
و زنگ زدم به آژانس اومد دنبالم
و برگشتم خونه
دلم بستنی میخواست موقع پیاده روی ولی جلو خودمو گرفتم گفتم بذار اخر پیاده روی بستنی بخر
سرمیدونی که رسیدم هیچ بستنی فروشی نبود هیچ سوپری هم نبود که بستنی کارخانه ای بخرم حتی:)))
نامید اومدم خونه
به میم نگفته بودم تراپی رفتم!
یعنی ظهر که زنگ زد خودش گفت امروز سه شنبه باشگاه نمیری
و میری کلینیک؟
گفتم اره
برگشتم پیام داده رفتی اصلا؟
گفتم اره الان خونه ام
شاید انتظار داشت قبلش بگم بهش یا بعدش بگم که بیاد دنبالم!
به پیام دادن سرد اکتفا کردم که اره رفتم و خونه ام!
که یعنی امادگی صحبت کردن و مکالمه تلفنی رو ندارم و نیم ساعت بعدشم پیش دستی کردم و یه پیام شبخیر دادم
که تماس شبانه نداشته باشیم!
ولی تا حدودا ساعت 12ونیم بیدار بودم داداشی هم زنگ زد
گفت که فردا میرم خونه مامان میای یا نه!
که اوکی دادم
باشگاه نمیرم امروز بجاش فردا میرم
کلا این ماه مربیم برنامه ام رو 4 روزه نوشته چون سنگینه و هم اینکه
گفت ممکنه بری سفر یا کاری باشه
اینطوری کمتر اذیت میشی
امروزم بهش اطلاع بدم نیاد دنبالم که نیستم
میم صبح زنگ زد ببینه جلسه تراپی چطور بوده!
از این کارش بدم میاد!
فکر میکنه من بخاطر رابطمون میرم تراپی!
اصلا من کاری به رابطه ام ندارم برای تراپی و اینکه دکتر اصلا زوج درمانی رو بدون حضور یک زوج دیگه نمیپذیره!
به جاهای دردناکی رسیدم دیشب جاهایی که خودمم فراموشش کرده بودم
فکر میکنم در زمانی که حال و حوصله ندارم و ضعیفم بهترین موقع است برای اینکه برگردیم به جاهای دردناک زندگی.
نگفتم علت پیاده رویم این بود میخواستم برم از گلفروشی محبوبم گل بخرم
که تعطیل بود شانس من!
یکی طلب خودم تا چندروز اینده برم و برای خودم یه کادو بخرم