من ایقدی بدنم کبوده همیشه
از بچگی دلم میخواست یه بار رو بدنم لک و کبودی نباشه
همیشه همیشه بدن من کبوده
اینم ژنتیکی از مامانم به ارث بردم
بعد که وارد فاز بدنسازی شدم این چندسال
دیگه کلا ارزوهام کم تقلیل پیدا کرد به اینکه
اقا کبودی هام کم باشه حداقل:))))
عین چی گل باقالی شده ام
ایقدی مجبورم تند تند برنامه ام رو پیش ببرم تو باشگاه اونقدر شلوغ این روزها
همه تابستون و بهمن ماه یادشون میاد ورزش کنن
بعدم ول میکنن میرن
این تجربه من دقیقا 90 درصد این ادمها رو شهریور تو باشگاه نمیبینی!
تا نزدیکهای عید که میخوان دوماه خوشتیپ بشن! رژیم کرمانی و لیمومی و...میگیرن بدنشون به سرزمین گاو میدن!
کرمانی اگر دکتر بود خودش دیابت نمی گرفت!
پولتون حروم این ادمها و این رژیمها نکنید
از دیروز درگیر نصب هزار نرم افزارم که تست کنم ببینم کدومش بهتره!
بعد در نهایت داشتم اشتباه میزدم!
همکارم صبح زنگ زده میگه اصن نمیخوایم فرمت کارا به اون سمت بره!
فرمت اینه! در حد چند ثانیه وقت میبرد اون کار ولی فکر کنید ذهن کمال گرا و ای دی اچ دی دار
تا کجا وارد جزییات شد چقدر نرم افزار نصب کرد چقدر سرچ کرد برای اینکه یه کار پرفکت کنه:((
ولی در عوض یه کار خوبی رو سایت داداش انجام دادم
تپل سایت داداش رو ران کرده و کدنویسی هاش انجام داده!
بعد یه بخشی ناقص بود که من اینو جمعه تو جلسه با داداش فهمیدم یعنی داشتم درسش میدادم
گفتم پس فلان افزونه کو؟ فلان چیز کو بهمان چیز کو؟
اونم سر در نمیاورد
گفت لیستشون کن تا به تپل زنگ بزنم!
بگم انجامشون بده
دیگه خودم سرچ کردم یوتیوب و خودم انجامشون دادم
زنگ زدم داداش گفتم ولش کن تپل رو الان 600 روز معطلت میکنه
خودم انجامشون دادم
دارم فکر میکنم من که همه کار سایت رو اوکیم چرا نرم یکم وقت بذارم طراحی سایت روکامل یاد بگیرم؟
ولی الان واقعا وقتشو ندارم
میم میگه این روزها هروقت زنگ میزنم پای سیستمی و سرت شلوغه تا اخر شب این چه کاریه کارتو کم کن یکم
راستم میگه این مدت عین فرفره دور سر خودم می چرخم
خدابهم توان و قوت بده واقعا
دیروز نتونستم بخوابم وقت خواب نداشتم چون باید درگیر همون نرم افزارمیشدم
هم زانو بند و دستکشهای باشگاه و کلاه هام رو گذاشته بودم خیس بخورن که بشورم
باید میشستم که خشک بشن برا باشگاه که در نهایت نشد!
یعنی خشک نشدن به موقع
من یکم تو مدیریت زمان به نظر خودم مشکل دارم!
تازه ساعت 4ونیم تونستم ناهار گرم کنم بخورم
تا حاضر شدم برم باشگاه هم شد 5ونیم
چون شلوغ بود خودم گرم کردم و هرچی مربی گفت بچها رو گرم کن قبول نکردم
چون وقت نداشتم
میخواستم زود تموم شم
تازه با این تفاسیر ساعت 7و20 تموم شد کارم دقیقا قبل پایان سانس ما
داداشی زنگ زد کارم داشت بعدش اجی زنگ زد حال واحوال کرد گفت بچها برگشتن امروز
اومدم خونه خواستم دوش بگیرم فشار اب کم بود ابگرمکن روشن نمیشد
قیدشو زدم تخم ها رو گذاشتم ابپز بشه
و نشستم پای کارای شرکت تا ساعت 10ونیم
تازه موقعی که میم زنگ زد من متوجه شدم ساعت ده ونیم داشت از شرکت برمیگشت
میگه باید برا دستت بری دکتر من واقعا بدم میاد از دکتر رفتن
عادت بدی دارم همش پشت گوش می ندازم!
دیروز موقع برگشتن از باشگاه به خونه مامان میم رو دیدم
یه زن خیلی اروم و معصومی بود قیافه هیچ کدوم به مامانشون نرفته!
سه تاییشون شبیه باباشون هستن
مامانشون مشخص خیلی ناز و ظریف و خوشگل بوده تو جوونیش
میگم چرا هیچ کدوم شبیه مامانتون نیستین
البته قیافه میم رو اینطوری بیشتر دوست دارم!
ولی مامانشون کلا متفاوت بود بور بود
خلاصه اینم از دیروز که من دیگه تا بوق سگ به معنای واقعی کار کردم:((
باور کنید این ماه اصلا دلم به خرید جز ضروریات نمیره ما که تفریحی تو این کشور نداریم
یه خرید کوچیک خانمانه یه لباس باشگاهی چیزی
همین ها رو هم دهنمون زهر کردن
اصن خرید سوپری و تره باری هم نرفتم از هفته پیش البته خریدای سوپریم رو که کامل انجام دادم هفته پیش
و بعید بدونم جز شیر و ماست و تخم مرغ که هفتگی خرید میکنم دیگه چیزی نیاز باشه تو خونه
ولی اصن دست و دلم به هیچ خریدی نمیره!