قیافه میم یه چیزی تو مایه های ساعد سهیلی هست
یکم قد بلندتر با همون ریش قیافه
البته خودم امروز متوجه این شباهت میم با ساعد سهیلی شدم:))))
دیشب کارای شرکت رو جلو بردم یکم
و کارای اون یکی شرکته که گفتم خانم هست و....
بعد ایقدی تو حرف زدنش با من احتیاط میکنه و مودبانه برخورد میکنه ترسیده:))))
بعدش یکم لباسهارو سروسامون دادم
من مشکل دارم با جای لباسهام و نمیدونم باید چیکارشون کنم
بخشیش رو رد کنم بره
یه بخشی هم باید فکر یه جای لباس مناسب باشم که خونه رو شلوغ نکنه
حالا باید دربارش فکر کنم ببینم میتونم چیکار کنم
با میم قرار داشتیم ولی محله دیشب شده بود مجلس بزنم!
خانم ها اومده بودن تو کوچه در گرمای 50 درجه چایی و تخمه میخوردن و دورهمی گذاشته بودن وسط خیابون!
به اسم مثلا محرم طوری همشم هرهر و کرکر خنده!
میم زنگ زد که اصن کوچه رو دیدی؟متنفره از این مدل زنها
دیگه قرارمون گذاشتیم دیرتر
منم یکم بیشتر کار کردم و دوش گرفتم و لاک قرتی طوری زدم
موهامو گوجه ای بستم
سرمه زدم
هروقت با میم قرار دارم ساده میرم:)))))))
بعد باشگاه حتی بخوام برم بیشتر به خودم میرسم:)
چون خود میم هم سادگی رو بیشتر دوست داره
هم اینکه معمولا بیداریم فیلم میبینیم یا حرف میزنیم
ریمل و خط چشم چشمم رو اذیت میکنه و میسوزه بعدش
یا گل مژه میزنه
دیگه یکم به خودم رسیدم
ویفر رنگارنگ درست کردم برای مامان اینا
سه چهارتا هم برای میم گذاشتم
خیلی خوشمزه شده بود حالا طرز تهیه اش رو میگم من اولین بار بود درست کردم!
میلک شیک خفنی هم درست کردم ببرم باهم بخوریم
هنوز تو دلیمه که میم اون شب اب هویج بستنی نخورد:(
دیشب میم میگفت هرروز که میرم اداره از بابت اینکه خودم نیستم
نمیتونم خود واقعیم باشم متنفرم
و تورو تحسین میکنم که از همون سن کم تصمیم گرفتی توی این سیستم کار نکنی
و اینکه میگی نمیتونی یه کارمند باشی با فرم و دستورات اداری خاص
و نمیتونی دستور پذیر باشی
اینهارو درک میکنم و هرروز میگم خوشبحال موجا و شجاعتش:(
خیلی جالبه مثلا ما در مورد یه مساله صحبت میکنیم
بعدش چند وقت میم میاد میگه به حرفت رسیدم سر فلان قضیه
میبینم تصمیم تو درست تر بوده یا حداقل اگر درست نبوده مناسب تو وشخصیتت بوده و
نشونه شجاعت وقدرت ریسک پذیری بالات بوده
دیشب حس سرماخوردگی داشتم
خونه میم هم شده بود یخچال از بس من همیشه گرممه هرجا میرم
اونم بنده خدا همه کولرها رو هفته پیش روشن نگه داشته بود
که خونه برا من خنک بشه
ولی من یکم موهام نم داشت
گوشهام و گلوم درد گرفته یکم
از بس میم هر یک روز در میون میگه سشوارت بیار ببرم درست کنم دختر
زمستون دوباره رسید تو هنوز اینونیاوردی
دیشب سشوار رو بردم ببره درست کنه
حدود 4 ماه سشوار نکشیدم:)))))
میلک شیک هم خوشمزه شده بود هردو دوست داشتیم
البته من کم خوردم چون حس سنگینی داشتم
تا حدود سه ونیم بیدار بودیم
بعدش میم خوابش برد من تا 4 بیدار بودم
سردم بود خوابم نمیبرد
هی میم بیدار میشد کولر رو زیاد میکرد که من یکم گرم شم
ولی بازسردم بود
سه تا پتو بود تو خونه هر سه رو من ورداشته بودم:)))اما خوابم برد
تا ساعت هفت
میم بیدار شده بود
منم بیدارشدم ولی بازخوابم برد تا 9 ونیم که آلرام گوشیامون به صدا دراومد
وقت رفتن بود دیگه
میم میگه فرم بدنت خیلی خوب شده
میگم بیشتر بگو :) این هفته حس بدی به بدنم داشتم
حس ناراضیاتی!
بعد دیروز بچها باشگاه هم میگفتن خیلی فرم بدنت تغییر کرده عالی شدی
ولی من این هفته گند زدم رسما دوسه بار نوشابه خوردم شربت خوردم!
غذاهای پرکالری خوردم غذای چرب و چیل بیرون خوردم
برنج زیاد خوردم!
شیرینی هم همینطور!
من میتونم خیلی راحت با میم در مورد احساسات خوب و بدم حرف بزنم
اونقدر ادم امن و شنونده خوبی هست که کیف میکنم این بهترین وِِیژگی میم هست
میتونم راحت بگم حس بدی به خودم دارم !
کمال گراییم پررنگ شده این روزها!
و بشینیم باهم در موردش صحبت کنیم
بدون ترس ازقضاوت یا هرچیز دیگه ای که اون پارتنرمه الان نباید جلوش از بد بودن حسم به بدنم حرف بزنم!
میم قبلی که استخدامی قبول بشه موهاش بلند میذاشته خیلی بلند!
بعد میگفت شبی که بابا زنگ زد گفت استخدامی قبول شدی
و فردا مصاحبه داری
من دوسه ماهی بود رفته بودم خونه تهرانمون
پیش داداش
و تصمیم نداشتم دیگه برگردم میخواستم همونجا برم دنبال علاقه ام
تو حوزه موسیقی عین داداش فعالیت کنم
بعد باباکه زنگ زد من همون شب پروازی برگشتم
و ساعت یک شب به ارایشگرم گفته بودم بیاد ارایشگاه رو باز کنه بخاطر من
و موهام رو همون شب کوتاه کردم!
و دیگه هم بخاطر شغلم و بعدها مسئولیت هام نشد بلند بذارم!
بعد بهش میگم اگر من اون مدلی دیده بودمت دوستت نداشتم!
عکساش نشون داد خوشم نیومد:)))))))
میگم تو ذاتا ادم متینی هستی مدل هنری هم بهت نمیاد!همینطوری مدل اداری طوری سوسکی تری
پارسین زنگ زده میخوام باهات بیام خونه مادر بزرگ
8 روز هم بمونم!
میگم من که فردا برمیگردم! میگه تو و اجی برگردین ولی من میمونم!
قرار داداش بیاد دنبالمون
زن داداش هم زنگ زد گفت وسایلشون اماده کرده و عصرکاره و بچها رو میبره خونه مامانش
من از اونجا برم دنبالشون
یکی دوباری بهشون زنگ زدم اطمینان دادم که حتما میرم دنبالشون:) که اروم باشن
و بیقراری نکنن
داداشی هم دیشب تماس گرفت چند روزه مهمون داره گفت از وقتی
خانم بچها برگشتن دوستم و بچهاش و دوستای بچهاش اومدن خونه من
مسابقات ورزشی نوجوانان داشتن
هنوزم هستن تا فردا
خوبه داداش مشغوله حسابی دوست دارم برم اصفهان یه سفر تنهایی باداداش داشته باشم
ولی اجی گفت هروقت بری منم باهات میام!
از وقتی اومدم خونه عین کوزت درگیر تمیز کاری خونه ام تازه کمد تو سالن تموم شد
و گاز و سینک و.سرویس..
مونده جارو و تی کشی و تمیزکاری های دیگه
دوسه ساعت دیگه میرم و هنوز کلی کار مونده من برم دیگه