میگن ادم باید بوش خاص باشه
حالاحکایت اقای میم هست
ایشون یه عادتی داره که بسکه من جیغ جیغ کردم
ترکش کرد
اونم این بود که همه ی مانتوها و پالتوها و شومیزهای که باهاش میرفتم خونه اش رو از ادکلن خودش میزد
بعد من میومدم خونه همش حس میکردم میم هست
چون من شامه ام وحشتناک حافظه داره
و کلا هر کسی برای من یه بویی داره
و حافظه این مدلی ادمها رو به یاد میاره اول بوشون
بعد چشاشون و اندامشون
یه شومیز مشکی داشتم که خیلی وقت بود نپوشیده بودمش و مخصوص کت و شلوار زیتونیم بود
امروز که میخواستم برم کلاس رفتم سراغ کمد بینم چه لباسی رو امروز بپوشم؟
از اونجایی که چندروز پیش همت کردم و همه لباسهام رو اتو کشیدم
دستم برای انتخاب باز بود و کت و شلوار زیتونی و سیاه سبزم رو انتخاب کردم
شومیز که در آوردم یهو بوی میم پیجید توی خونه
و گفتم عوضی بوش و یادش همه جا هست!
دقیقا با غیض و غلظت گفتم:( چوونکه حس میکنم این روزها خیلی یادش یادمه!
ارایش کردم ولباسمو پوشیدم که میم زنگ زد چرا دیر کردی
گفتم که من امروز که از خیابون نمیام که :)
گفت اه یادم نبود
گفتم خوب دیگه برگشتنی میام بهت یه سر میزنم اگر موقعیت جور شد
بهش گفتم تبدیل نخره تا بهش خبر بدم
از یه مغازه قبل کلاسم پرسیدم تبدیل داشت و خریدم و زنگ زدم به میم که نخره
نهایتم سعیمو میکنم یعنی تا الان نشده خیلی کار بسپرم به میم که انجام بده
معمولا اگر درباره مشکلی یا کاری باهاش صحبت کنم خودش دواطلب انجامش میشه
و من انتخاب میکنم باری بذارم رو دوشش یا نه؟
90 درصد موارد نمیذارم! حتی اگر کار بسیار کوچیکی باشه
اینطوری بود که تماس گرفتم و گفتم خودم خریدم و ازش تشکر کردم
فکر هم نکنم ناراحتش کنم
چون دیگه منو میشناسه
رفتم کلاس ساعت 8 میم هی زنگ میزد فکر میکرد دیر کردم
تماس گرفتم یکم کلاسم بیشتر طول کشیده و...
همون تایم دامادشون اومده بود شرکت و دیگه رفتن منم کنسل شد
اما از روبه رو شرکت رد شدم میم اومده بود بیرون که منو ببینه
بعد زنگ میزنه میگه یه لحظه یاد اون دوسه سال گذشته افتادم عین اون موقع ها رد شدی اخمو جدی و بی توجه:)
گفتم عزیزم اگر دوست داری باشه بازم از اینکارا میکنم:)))
تازه همیشه میگی بداخلاقی با من خوش اخلاقی منو با بقیه دیدی اخه تو؟
99 درصد موارد با مردها اخمو و جدی و بداخلاقم دیگه
بهش گفتم تازه بهت فحش هم دادم گفتم خیلی عوضی هستی
همه ی لباسهای من بوی تو میده :(
میگه تنها دلبری که در چنته داشتم همین بود
که الحمدلله کارساز شد:)
خوب من خستگیم در رفت شامم که از قبل نیمه اماده کرده بودم برم بشینم کاری که رییس خواسته روتموم کنم که امشبم راحت بخوابم
دیگه ساعت خواب ظهرم رو گذاشتم قبل ساعت اداری میم اینطوری موقعی که میم میرسه ساعت بیداری منه:) ولی بهش نگفتم چون بخاطری که منو بیدار نگه نداره
تازه یک ساعت بعد اتمام وقت اداری میاد خونه
اگر بهش میگم من میخوابم دوسه ساعت بعدش میاد و خودش هلاک میکنه هم اینکه مامانش گناه داره گشنه بمونه منتظر تا میم بیاد خونه
امروز خیلی خوب خوابیدم وجبران شد واقعا:))