پی ام اس طوری3:((

من برای پریودی و... از نرم افزار استفاده میکنم همیشه

که تاریخ پریودیم رو بدونم و هم اینکه تغییرات هورمونهام رو متوجه بشم

خودم اونقدر حافظه ندارم که یادم بمونه:(

دقیقا از دیروز نرم افزار بهم آلرام داد که پی ام اسم شروع شده 

دیروز خیلی به سختی خودمو کنترل کردم تا به شب برسم

به شدت بهم ریخته بودم بخصوص که آجی تماس گرفت و خوابشو تعریف کرد که خواب داداش رو دیده بود

و داداش همش سفارش مامان رو کرده بود 

اجی که تعریف میکرد من همینطوری اشکهام سرازیر میشد 

و گفتم ببخشید نمیتونم صحبت کنم 

و تااخر روز نشد تماس هیچ کس رو جواب بدم یعنی خاموش کردم گوشی رو 

بدون اینکه به میم اطلاع بدم حتی

هیچ کس نمیتونه منو ایقدی رقیق القلب کنه جز داداش و یادش

هیچ چیزی نمیتونه اینطوری منو به گریه بندازه جلو بقیه جز اون

عصر گوشی رو روشن کردم میم چندباری تماس گرفته بود پیام دادم میخوام یکم خلوت کنم نگران نشو بد نیست حالم

چندباری پیام داد تا غروب ببینه چطور شده حالم 

و من اینطوری بودم که میرفتم تو تخت که بخوابم و یادم بره ولی اشکهام سرازیر میشد همینطوری

کتاب میخوندم اشکام میومد 

به خودمم فرصت نمیدادم گریه کنم 

چون کار داشتم 

میومدم پشت میز کارم یکم کار میکردم دوباره میرفتم تو فاز غم

همین مدلی سرکردم تا غروب

دیگه اون موقع ارومتر بودم

زدم بیرون که برم به بهانه شیر خریدن یکم به کله ام هوا بخوره

دیدم ماشین میم هم دم در خونشون هست و نرفته بیرون 

رفتم یکم قدم زدم وبرگشتم خونه و خودمو با شام مشغول کردم 

اجی و مامان چندباری تماس گرفته بودن از صبح زنگ زدم خیلی کوتاه صحبت کردم  

که نگران نشن فقط

و دیگه بعد شام بهتر شدم 

رفتم دوش گرفتم و نشستم پشت میزم و تمرکزم بهتر شده بود و کارام رو پیش بردم

من خودمو مجبور میکنم به ادامه همین 

رو من جواب میده 

تا 11ونیم کار کردم یکی دوبار هم میم تماس گرفت که اگر چیزی نیاز داری بهم بگو

و...

اونم سرحال نبود حال من روش اثر میذاره هم اینکه حجامت بی حالش کرده بود

به خان داداش زنگ زدم گفت عسل و گلاب و گردو خوب هست بعد ضعف حجامت رو هم برطرف میکنه

بهش گفتم که اینارو بخوره گفت اینارو خوردم الان بهترم 

دیگه من گرفتم خوابیدم 

و صبحم زودتر از الرام گوشی بیدار شدم

دوروز اخر هفته رو ازاد گذاشته بودم و تغذیه ام مدلش خوب نبود

این هفته فقط یه روز رو ازاد بذارم 

که سیستمم بهم نریزه

الان از باشگاه اومدم و دیگه ساعت کاریم شروع شده

خوب من برم کارای امروزرو هم استارت بزنم

زندگی ادامه داره و ما مجبوریم به ادامه 

---------------

میم اسم پی ام اس رو گذاشته پتاسیم که کسی متوجه نشه وقتی مکالمه میکنیم 

بعد امروز بچها یهویی زنگ زدن گفتن میخوایم بیایم پیشت منم کلی کار سرم ریخته بود

زن داداش امتحان میان ترم داشت 

گفته بودم جمعه بیان پیشم  شنبه فرستاده  که بتونه برا امتحانش بخونه

منم گفتم باشه ایرادی نداره و 5ونیم بیان.

کارام رو انجام دادم 

خوابمم که نبرد 

هنوز هم عقب بود کارام که بچها رسیدن 

دیگه نشستیم به صحبت کردن و 

بازی کردن 

میخواستم ببرمش کوچه خلوته که قاصد فوت کنن و یکم بین گلها کاغذی عکس بگیریم قبل تاریک شدن هوا

که میم دم در خونه دید مارو

گفت بچها اومدن پیشت چه بی خبر

بعدم با بچها چه مهربونی با من پتاسیم تشریف داری:)))

بردمشون کوچه خلوته اول مسابقه دو گذاشتیم بعد کلی مسخره بازی درآوردیم

بعدم کلی عکس گرفتیم تو غروب 

و کلی قاصدک فوت کردیم 

میم اومد تو کوچه خلوته چون میدونست میریم اونجا 

 ماهم داشتیم مسابقه دو میدادیم و در حال فوت کردن قاصدکها هم بودیم 

میخنده رد میشه بعد

پیام میده میدونی چقدر مادر بودن به تو میاد؟

چقدر مهربونی با بچها

گفتم اره کمتر نیم جین بچه به من نمیاد:))))) چقدرم اعصاب بچها رو دارم

البته امروز به هر زوری بود با بچها کودکی کردم که به من و اونا خوش بگذره 

بهشونم خوش گذشت بعدم رفتیم بستنی خوردیم البته من نخوردم چون پایبند رژیمم هستم

بعدم برگشتیم خونه باهم اسنک پیتزایی درست کردیم 

و شامشون دادم یکم رقصیدیم 

اهنگ پلی کردیم و بعدم  بردمشون خونه چون باید ساعت 9 بخوابن 

خوب من رسیدم خونه دیگه برم من بشینم پای کارای عقب افتادم

 

 

موجا ... ۲ خوشم اومد :)
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
موجا نام پیرترین تمساح جهان است...
تا جایی که علم پیش رفته تمساح ها تنها موجودات جهان هستند که پیر نمیشوند و ارگان های داخلی تمساح ها هیچ وقت پیر نمی شود!!و عمر نامحدود دارند مگر بر اثر شکار یا بیماری و.... بمیرند.
اینجا قرار از خودم بنویسم بدون هیچ روتوشی!!
پیوند ها
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان