دیروز همه ی کارای شرکت رو انجام دادم
یعنی میشه گفت کار دو روز رو تمام انجام دادم
خسته کننده بود ولی ارزشش رو داشت که عقب موندگی ها کامل جبران بشه
یکمم جلو بیفتیم
چون همکارم دیروز رو مرخصی بود
کلاس زبانمم رفتم
البته با میم صحبت کردم که ناراحت نشه
و مسیرمو عوض کردم!
دوست ندارم توی دید باشیم
اون چندتا مغازه ای که پایین مجتمع هست و مال میم ایناست
فروشنده هاشون به نظر خودم حساس شدن
یکیشون که رسما میاد چک میکنه ببینه من اونجا هستم یا نه!
دیگه اینطوری بود که با میم صحبت کردم گفتم من معذبم که از اینجا حتی رد بشم
چه برسه بیام شرکت
گفت بله درست میگی و دوست ندارم اذیت بشی
اینطوری بود که مسیرم یکم دورتر میشه
چون باید شرکت میم رو دور بزنم کامل! از خیابون های پشتی
و بعد بیام میدون که کلاسم اونجاست
بعد دیروز من یه کت سبز کتون کتان کوتاه ویه شلوار جین بگ پوشیده بودم
بعد اومدم ازدو کوچه بالاتر از مجتمع میم اینا برم تو خیابون که دیگه برسم کلاس
چهار پیرزن گوگلی نشسته بودن
دم درخونه حرف میزدن و از دور هی به من نگاه میکردن میخواستم سلام بدم
هنوز نرسیده بودم یکیشون شروع کرد به دعاهای قشنگ قشنگ که الهی من دورت بگردم دخترم
ان شالله شب خوبی داشته باشی
قربون قد وبالات برم:))))) یعنی من ایقدی معذب شدم ازش تشکر کردم خیلی هم انرژی خوبی بهم داد
دیگه هیچی رفتم کلاس و بعد کلاسم میم زنگ زد بیا بریم بیرون
یکی دوساعتی رفتیم بیرون و حرف زدیم
یه 5 روزی بود همدیگه رو ندیده بودیم
قضیه پیرزنها رو تعریف میکردم میم همینطوری نگاهم میکنه میگه تو از پیرزنهای تو کوچه هم دلبری میکنی:)))))
من یه مسیری رو پیاده اومدم خونه یعنی خرید داشتم و به میم گفتم من اول خیابونمون بذاره
دیگه رفتم خرید کردم از اینکاراش خوشم میاد که مثلا من ازش جدا میشم یه مسیری رو تا برسم خونه زنگ میزنه ببینه رسیدم یا نه
دیروز خیلی دلتنگ بود از تماسهاش اینو فهمیدم
البته از حق نگذریم منم دلم براش تنگ شده بود
من رسیدم خونه غذا گرم کردم خوردم وباز نشستم پای لپتاپ
و باقی کارام رو تموم کردم خداروشکر ساعت 11 تموم شدم
و نشستم چندتا فایل صوتی گوش کردم در مورد ارکیتاپ ها بودقبلا یه چیزایی میدونستم ولی ایقدی جزئی نه
و کلا خیلی جالب بود شخصیت خودمم یکم انالیز کردم
دیشب میم میگفت موجا خواهش میکنم برو باشگاه:(
اصلا وقتی میری باشگاه خیلی خیلی پرانرژی تری
این روزها همش پای سیستم نشستی میترسم مریض شی
راستم میگه اخه خوابم کمه
باشگاه نرفتنم این هفته بخاطر کمبود وقت هفته پیش هم که بخاطر مریضی
زن داداش هم زنگ زد قرار رو یه مقاله کمکش کنم
دیگه همینطوری شلوغم تو عید حتی
میم هم دیروز کولر خرید که کولر طبقه بالا رو که سوخته بود تعویض کنن دیگه ولی فکر کنم وقت نکنه الان نصبش کنه
ایقدی که سرکار شلوغه و میاد خونه هم که تا ناهار بخوره یکم استراحت کنه باید بره شرکت
همچنان داداشش از خونه بیرون نمیره
همچنان همون لوکیشن گوشه سالن نشستنش ادامه داره
ولی خوبیش اینه مادرش یه همدم داره
و تلاش های میم برای بیرون اوردن داداشش از لاک خودش و درمان افسردگی وپذیرش سوگ پدر موفقیت امیز نبوده
خوب برسیم به سوختگی
امروز صبح با صبح بخیر بارونی میم بیدارشدم
متوجه شدم بارونه
گفتم برم دوش بگیرم سرحال شم بعد بشینم پای کارام
کتری گذاشتم رو گاز
من عاشق بخار کتریم
اصلا دوست ندارم تو کتری برقی ابجوش بذارم
اب که جوش اومد اومدم بریزم توی فلاک کتری از دستم افتاد زمین
اب جوش دقیقا ببین عین فیلم های اکشن و هندی اب جون یک متر و 72 سانت پرید بالا خورد به پیشونی و چشای من!
همون لحظه خوبیش این بود پای سینک بود
فقط کله ام رو کردم زیر شیر اب
و روغن زیتون مالیدم به صورتم
دعا کنید که سوختگیش جاش نمونه
بدن من خیلی چغره یعنی یه فوتش کنی لک میشه وتاول میزنه میسوزه
میم هم همون موقع زنگ زد
میگم دیگه زیدت کور شد رفت واسش تعریف میکنم هردو هنگیم
میگه چشم خوردی
من میدونم
من برم که چشام داره میسوزه:((((