خوب امروز روز خیلی شلوغی
میخوام برم خونه و عصری داداش میاد دنبالم
باید خونه رو مرتب کنم
احتمالا دوتا فرشها رو ببرم خونه بشورم و 4 تااز پتوها رو که خیلی استفاده شدن
دیروز همینطوری من عین فرفره کار کردم پشت سیستم بودم
ناهارم میلی نداشتم و نخوردم
انیل باردار هست و هرسری برامن کلی عکس غذااینا شیر میکنه
هر روز حرف میزنیم یعنی چت میکنیم
بعد دیروز یه ساندویچ بادمجون فرستاد دلم خواست واشتهام باز شد
سریع پاشدم درست کردم
و خیلی چسبید دقیقا تا اماده اش کردم وقت رفتن به کلاس بود!
خوب شد اماده بودم تقریبا
و میم منتظرم بود کلا بخت باهاش یار نبود این هفته و اواخر هفته پیش منو ندیده:)))))
این هفته هم هرروز که اقا دلش تنگ شد یا من دیر حاضر شدم و عجله داشتم یا
کارمندهاش بودن و نمیشد همدیگه رو ببنیم
دیگه دیروزم عین این چند روز شد دقیقا
و همون تایم دوستش رسید میم اومده بود دم در شرکت ایستاده بود که منو ببینه دوستشم پیشش بود دیگه من
سلام علیک نکردم چون این دوستش منو نمیشناسه
بعدش میم زنگ زد که این هفته چرااینطوری چرا ندیدیم همو و ...
یکم حرف زدیم تا کلاسم شروع بشه
کلاس هم که تموم شد زنگ زد گفت بیا شرکت یه سر بعد میرسونمت
که دقیقا همون لحظه که من رسیدم دوتا از مشتریاشون اومدن شرکت :))
منم کار داشتم از خدا خواسته رفتم خرید
میخواستم معجون درست کنم
رفتم چیزایی که کم داشتم رو خریدم
یکمم تره باری نیاز داشتم که نزدیکها کوچه دیدم میم اومد رد شد ولی دم در خونه ایستاد
جوری نبود که اون بتونه منو ببینه
ولی وقتی رسیدم دیدم منتظر دم در خونه گفت دیدم که رفتی تره باری گفتم ببینمت بعد برم داخل
چنددقیقه ای دم در حال و احوال کردیم و دیگه من اومدم خونه
زنگ زده که چقدر خسته ای
راستم میگه خوابم کمه این روزها فعالیتم زیاد مریضی هم مزید علت!
قرار بود شب من برم خونه اون
زنگ زد یاداوری کرد
منم پاشدم سمبوسه درست کردم برا شام جفتمون گفتم شام نخور دیگه
معجون هم درست کردم برای دسرمون
کارای شرکت تموم کردم
و ساعت 12ونیم دیگه من رفتم اونجا البته میم یکم گشنه ومنتظر موند:)))) چون قرار بود 11ونیم برم
من هرکاری کنم اخرش دیر میرم اونجا
شام خوردیم و فیلم دیدیم و حرف زدیم تا دو ونیم طبق معمول من بی خواب شدم دیگه بیدار بودم همینطوری
تا صبح هم هی خواب کارای شرکت رو می دیدم بسکه درگیر کارا شرکتم این روزها
میم هی بیدار میشد می دید من بیدارم میگفت بخواب صبح شد اخه چرا هروقت میای اینجا ایقدی بدخواب میشی
ساعت فکر کنم 5خوابم برد تا 7
منکه بیدارشدم میم هم بیدار شد گرمم بود
خیلی اینجا گرم شده
کولر خونه میم هم سوخت شانس ما
تو این اوضاع باید 50 میلیون هزینه کولر بده
دیگه تا 9 حرف زدیم منم که همش مسخره بازی درمیارم
بحث دیشبمون درمورد زندگی بعد مرگ و اعتقادات وباورهامون بود
میم چال روی گونه داره عین نیمی از خانواده ما ونوه هامون
هرسری می خنده چالهاش مشخص میشه
بعد من اینو متوجه نشده بود چون میم ته ریش داره :))))
نمیذاشتم اون بنده خدام بخوابه
اومدم خونه نشستم پای کارای شرکت ساعت 12 هم جلسه دارم با یکی از همکارا
خیلی خوابم میاد ولی چاره ای نیست امروز فرصت خوابیدن ندارم اصلا
تازه باید یکساعتی هم برای تمیز کاری و مرتب کردن خونه وقت بذارم
و کوله پشتیمو ببندم و وسیله بذارم
ناهار هم خورشت بامیه دارم اگر گشنم شد به هرحال غذا هست