انگیزه 2!

حس میکنم امروز انگیزه بیشتری برای زندگی داشتم

یه متنی خوندم که خیلی با ادبی نیست ولی واقعیته

میگه وقتی می خوای س*س کنی دو نفر بهم کمک میکنن

لباسهای همدیگه رو دربیارین

اما وقتی س*س تموم شد

هرکی خودش لباسشو میپوشه!

این یعنی وقتی به ف*ک رفتی هیچکسی جز خودت نیس که کمکت کنه!

حالا قضیه اینه من تو زندگی همیشه و همیشه سعی میکنم اینو یاد خودم بیارم 

که موجا تو تنهایی و گریزی ازش نیست

ازش نترس با اغوش باز بپذیرش که پدیرفتمش!

بعد اینکه تو این تنهایی رو خودت فقط میتونی حساب باز کنی!

همین 

اون شب داشتم این متن رو به میم میگفتم 

خندید گفت کار ما که اولا هنوز به اونجا نرسیده

ولی برسه یادم میمونه که تو این تیکه رو پروندی!

کار استاد تموم شد 

یک ساعتی هم خوابیدم

 خداروشکر داداشی هم رسیدن

خونه رو ولی وقت نشد مرتب کنم 

چون باید میرفتم بیرون

هم یکم خرید داشتم

هم اینکه یه هوایی بخورم

هم اینکه باید یکم هوازی کار میکردم 

صبح بعد تمرین هوازی کمی کار کردم چون تایم نبود دیگه 

ساعت 6ونیم زدم بیرون 

که میم منو دید سرکوچه 

ایقدی ذوق کرده بود و خوشحال بود اشاره کرد که برم سمتش خودشم ازماشین پیاده شد

رفتم سلام علیک کردم گفت بدون ما بهت خیلی خوش میگذره اره؟

گفتم نه خیلی

دیگه گفت بیا بشین یکم حرف بزنیم من ببینمت 

نشستم رفتیم شرکت 

یه نیم ساعتی حرف زدیم 

گفت دلش تنگ شده اصلا یکم کلافه هم شده از دستم 

ولی همینکه بهم اطمینان دادی هنوز تو رابطه هستیم اوکی بود 

هرچند دقیقه یه بارم طعنه اینو میزد که بدون ما حالت بهتره و...

کلا من خودم زبان حرف زدنم پر کنایه و طنز همیشه

ولی این بار میم جای منو گرفته بود 

کلا هم از کنایه زدن خوشش نمیاد

گفتم چیه جای منو گرفتی؟

میگه کجا میری گفتم میرم خوشحالیجات فروشی

میگه این دیگه کجاست گفتم اگر مسخرم نمیکنی دختر گنده اینا چیه 

میرم نوشت افزاری

یکم خرید کنم حالم بهترشه

هی به زور جلو خنده خودش گرفته میگه 

میگه واقعا تو هنوز میری نوشت افزاری میگم اره خوب دوست دارم

میگه خیلی ذوق کودکی داری خدایی

دیگه من داشت دیرم میشد ازش خداحافظی کردم و رفتم نوشت افزاری

چندتاخرید خونه هم بود مثل خرید حبوبات و...

برگشتم ماشین میم دم در شرکت نبود 

زنگ زد برگشتی گفتم اره تو مسیرم گفت میخوای من بیام دنبالت گفتم نه میخوام قدم بزنم

دیگه اومدم خونه باز زنگ زده میگه ندیدمت تو مسیر که 

باز از کوچه رفتی خطرناکه:(

گفتم نه دیگه از کوچه اجیت اینا میام اونجا شلوغتره

اومدم خونه به نیش تا بنا گوش باز شده میم فکر میکردم که چه ذوقی کرد از دیدنم

و به این فکر میکنم که این دوری کلافه اش کرده بعید بدونم بشینه یکم فکر کنه حتی

یا اصلا بتونه فکر کنه!

میگه لطفا از اینجا رد شو مسیرتو عوض نکن 

که من حداقل ببینمت 

گفتم باشه نگران نباش.

کلی کار و هدف جلومه 

که باید بشینم انتخاب کنم برنامه ریزی کنم براشون 

کم کردن رابطه به من فضای خوبی میده 

 

موجا ... ۳ خوشم اومد :)
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
موجا نام پیرترین تمساح جهان است...
تا جایی که علم پیش رفته تمساح ها تنها موجودات جهان هستند که پیر نمیشوند و ارگان های داخلی تمساح ها هیچ وقت پیر نمی شود!!و عمر نامحدود دارند مگر بر اثر شکار یا بیماری و.... بمیرند.
اینجا قرار از خودم بنویسم بدون هیچ روتوشی!!
پیوند ها
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان