مغزم راه افتاد!

بعد از ترک داروها

من هنوز گیج میزنم

هنوزم تمرکزم برنگشته 

هنوز بی حوصله ام

ولی حال عمومیم خوبه 

وافسردگیم تحت کنترل میتونم بگم خیلی افسرده نیستم

یه تم افسردگی که این روزها هممون داریم

امروزبارون بود منم ترجیحم این بود با میم نرم 

یعنی بهش دیشب گفتم دوست دارم این هفته نه منو برسونی

نه بیای دنبالم 

دوست دارم قدم بزنم 

و هم اینکه ببینی منو نمیخورن اگر خودم برم وبیام

و هم یه فاصله بیفته بین دیدارهمون 

خیلی تند پیش نریم 

یه جلسه هم نیاز داریم که صحبت اساسی کنیم در مورد همه چی

امروز من رفتم باشگاه 

بعد میم میگه قهری

چرا رفتی خبر ندادی

گفتم نه قهر مال بچهاست

قهر چیه اخه 

فقط نیاز به یکم تنفس دارم همین

بعد چندبار زنگ زد پیام داد 

گفتم ببین تو که حرف نمیزنی من اذیت میشم

ترجیحم اینه واقعا یکی با تلخی واقعیت منو ناراحتم کنه تا با حرف نزدن یا دروغ ارومم کنه 

میدونم دروغی درکار نیست

ولی خیلیم درست نیست تو گفتگو باهم مراعات کنیم یه چیزایی رو فکر کنیم طرفمون ممکنه ناراحت بشه ازشنیدنش

واقعیات رو باید گفت

 در جوابم گفته گل بخند که از راست نرنجیم ولی

هیچ عاشق سخن سخت به معشوق نگفت 

منم دیگه حرفی نزدم کارام انجام دادم 

از سرکار برگشت پیام داد جرات نداشت زنگ بزنه بیچاره 

گفت دیدی قهری 

گفتم قهر نیستم فقط سوال پر مغزمه 

همین 

میگه بگو تا جواب بدم گفتم نه حضوری تو پیام و تلفن نه!

غروبم خودم رفتم کلاس زنگ زد رفتی؟

گفتم اره 

گفت پس من میام دنبالت 

گفتم باشه

ولی قصدم این بودموقع برگشت هم بهش چیزی نگم نهایت برم شرکت یه سلام بدم بهش

امروز استاد سوال زیاد میپرسید 

من یکی از سوالاتش رو خوب جواب دادم کیف کرد بعد مدتها اسپیکینگ کردم 

بعد خانمی که کنارم نشسته بود 

گفتش چقدر اسپیکینگش خوبه چرا نمیری ایتلس بدی 

گفتم خوب میخوام مراحل درست برم بعدم ازمون که برداشتن تو ایران دیگه 

داشت صحبت میکرد داداشاش دانشگاه هاروارد واستنفورد تدریس میکنن

و یکی دیگه از دادشاشم داره میره 

و خودشم داره تلاششو میکنه که نمونه 

کلا از روز اول انرژیش رو دوست داشتم

الان سه جلسه است میاد کنار من میشینه 

فکر کنم پارتنر زبان خوبی بشه برام 

پیاده برگشتم هوا خوب بود و بارونی

میم دم در شرکت ایستاده بود منتظر که من بهش زنگ بزنم یعنی

رفت داخل منو ندید

منم بهش زنگ نزدم گفتم لابد کارمنداش هستن دیگه 

یکم خرید کردم از سوپری نزدیک خونه 

و بعد شام پیام دادم من پیاده برگشتم هوا خوب بود

توهم منو ندیدی

میگه میدونی چقدر منتظرشدم 

گفتم  منم فکر کردم کسی هست نیومدم شرکت دیگه 

ناراحت شده

چرا نیومدی من ببینمت 

گفتم قرار نیست ببنیم همو هرروز 

چندروزی یبار هم خوبه 

والا

ولی کلا سرذوق اومدم باز زبان اوکی شدم 

باید باز شروع کنم برنامه قبلیم رو یه نظم بدم به همه چی

پاشم من خونه رو تمیز کنم احتمالا اجی فردا میاد 

خیلی شلخته است

عصری هم ماست درست کردم و پنیر

یه عالمه شیر ارگانیک اجی اورده بود هفته پیش

برم خریدارو جابه جا کنم فردا هم صبح نمیرم باشگاه عصر میرم

موجا ... ۱ خوشم اومد :)
مینا شین

این همونه که عکسشو دیدم ؟؟؟

اره مینایی همون کراش العالمین:)))))

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
موجا نام پیرترین تمساح جهان است...
تا جایی که علم پیش رفته تمساح ها تنها موجودات جهان هستند که پیر نمیشوند و ارگان های داخلی تمساح ها هیچ وقت پیر نمی شود!!و عمر نامحدود دارند مگر بر اثر شکار یا بیماری و.... بمیرند.
اینجا قرار از خودم بنویسم بدون هیچ روتوشی!!
پیوند ها
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان