به مامانم نگو!!

قلبم آتیشه آتیش....

صداهای مغزم بیشتر شده 

اون قلکه های تکون میخوره 

سکه هاصدای سکه ها....

عصبیم برای اینجایی که هستیم 

برای جایی که به دنیا اومدیم 

عصبیم 

---

دیروز سعی کردم کمی مشغول کنم خودمو

ترشی

خیس کردن حبوبات 

درست کردن باقلا

ناهار و درست کردن رشته پلو وماهی

حرف زدن با میم 

میم از خونه بیرون نرفت چون مامانش تنها بود 

خونه موند گفت امروز حس نداره بره بیرون من میمونم حضورم براش خوبه 

ایقدری که درک و محبت داره میم ادم تعجب میکنه 

برای منم همینه 

روز قبلش حال من بد بود 

زار میزدم 

از تخت بیرون نرفتم 

غذا نخوردم

جواب تلفن کسی رو ندادم و گوشی رو خاموش کردم 

دلتنگ بود و دلتنگ 

از قبلش گفته بودم به میم امروز 5شنبه است ممکنه من بهم بریزم 

ممکنه نباشم 

ولی بااین وجود نگران شده بود که بیاد دم در خونه 

نگران بود که خاموشم 

نگران بود که نیستم و تنهایی نشستم غصه میخورم 

گفت میخواستم بیای بریم سرخاک بابا و داداشم 

گفتم شاید اروم شدی تو هم 

اینکه جلو من میتونه گریه کنه حتی جلوم میتونه ابراز احساس کنه خوبه 

اما واقعا حوصله میم رو هم نداشتم حتی

گفتم حوصله ندارم نه حوصله نه اصلا مودم بده کلا

تا پاسی از شب همین بود حالم 

تااینکه بالاخره از رختخواب اومدم بیرون وعین یه مادر که به دختر مریضش میرسه

غذا گرم کردم برای خودم 

سعی کردم خودمو کمی نوازش بدم 

حبوبات خیس کردم خونه ای که مرتب بود بود مرتب تر کردم

و سعی کردم فیلم ببینم 

به میم هم گفتم من امشب حس بیرون اومدن ندارم 

برو با دوستات یکم خوش بگذرون

ولی خوب یاد من بود هر نیم ساعت زنگ میزد 

اومد خونه زنگ زد باز

یه جایی گفتم میم دیگه زنگ نزن لطفا 

گفت حس میکنم داری منو از سر خودت وا میکنی

من دوست دارم صداتو بشنوم اصن بغض ناراحتیت رو با من شریک شی

ولی منو پس میزنی

راست میگه؟ نمیدونم نمیدونم

صبح 

 که گوشی رو روشن کردم فورا زنگ زد 

گفتم بهترم اصن امروز بهترم همین 

درصورتی که داشتم یه موسیقی غمگینی گوش میکردم که استوریم بود 

گفت اره از پس زمینه صدایی که میاد مشخص چقدر خوبی دیگه به من از حالت دروغ نگو موجا هیچ وقت

همینطوری موند خونه حرف زد زنگ زد پیام داد تا عصر

عصر گفتم تورو جون مادرت پاشو برو بیرون 

بذار منم یکم نفس بکشم 

واقعا عصر کمی بهتر بودم 

رفت شرکت گفت میرم شرکت اینطوری بهتره یکم کار میکنم به جواب دوستاش برا بیرون رفتنم نه گفته بود 

دیگه منم پاشدم کیک شکلاتی درست کردم

ناهارمو خوردم 

کوه لباسهای بیرونی رو اتو کشیدم

گوشهام داغونه 

میم زنگ زد گفت بیا حداقل بریم دکتر

گفتم باشه 

کیک خیس رو اماده کردم میم گفت ماشین من که تابلو 

راستم میگه تو این منطقه ماشین میم تابلو مدلش نیست

گفت با دوستم بیام؟ خیلی وقت بود میخواست منو به امین معرفی کنه 

گفتم مشکلی نیست

حاضر شدم ارایشم فقط یه رژ قرمز زدم وریمل

دیگه با دوستش اومدن بهم معرفی شدیم امین هم مدل میم هست بچه خوبی بود 

دیگه رفتیم اون سرشهر نوبت دکتر گرفته بود رفتیم گفت نیم ساعت دیگه نوبتت میشه 

گفت بریم دور بزنیم که اینجا الوده است کرونا نگیری

رفتیم وسط راه امین یه جایی پیاده شد و ماشین داد میم گفت شما تنها برید 

دیگه میم گفت بیا جلو بشین 

امین واسه من و میم ماهی اورده بود یه عالمه 

شنیده بود من بوشهریم کلی ماهی اورده بود واسمون

دیگه رفتیم با میم ماهی ها رو داد تمیز کنن 

رفتیم یکم دور شهر دور زدیم تا نوبتم شد اومدم دکتر

خانم دکتر گفت باید بری نوار گوش بگیری

ولی دارو نوشت 

داداش زنگ زد گفت من شب میام پیشت 

الان میخوام حرکت کنم

دیگه به میم گفتم که امشب نمیتونیم دیگه همو ببنیم 

منو برسون خونه که کیک برات گذاشتم برید با امین کیک بخورید ازشم تشکرکن 

دیگه یکم دیگه دور زدیم و منو رسوند خونه 

و کیک ها رو براش گذاشتم 

و اومدم بالا که گوشیم زنگ خورد داشتم لباسهامو در میاوردم جواب دادم

چک نکردم کیه

دیدم امیره

40 دقیقه حرف زد دعوا بود بیشتر

تا حرف

تیکه پروندن و ....

چرت گویی

منم خیلی رک و راست احساسم بهش گفتم 

گفتم ببین من واقعا بهت حسی ندارم 

تو این مساله و این مساله و این مساله رو داری

شروع کرد به تخریب من یعنی برای تخریب من 

که فلانی فلان قدر پولداره و.... درخواست ازدواج داده به من 

فلان پزشک متخصص فلان

منم خیلی ریلکس گفتم ببین ولی من قصد تخریب تورو ندارم 

بهتم نمیگم کیا دورم هستن با کی وارد رابطه شدم 

الان ارامشم برام خیلی مهمتره

به تو خیلی دلسوزانه و رفاقتی گفتم مساله هات چیا هستن 

باید حلشون کنی قبلی که مرگ بیاد و غافلگیرت کنه امیر حل کن مسائلت رو 

خودتو بپذیر 

ایقدی تشنه قدرت و پول و ... نباش

بعد شروع کرد به حرفهایی که من تورابطه زده بودم ....

عین چیزایی مثل اتو گرفتن تقریبا 

گفتم ببین امیر تو نمیتونی بااین چیزا منو وادار کنی بهت برگردم 

الان توی یه رابطه عالی هستم حالم خوبه باهاش

یه مرد پرفکت و سالم 

احساس ارامش منو بهم نزن ارامش خودتم بهم نزن 

همین سعی کردم اوضاع رو اروم کنم من واقعا دعوایی باهاش ندارم 

ازش خداحافظی کردم 

شروع کرد پیام دادن رابطه ات با میم در چه حده

گفتم به تو مربوط نیست واقعا 

رابطه ما چه شکل وشمایلی داره 

تو به این چیزا فکر نکن 

به فکر درست باش ورفتن 

من میخوام با کسی باشم که اولویت زندگیشم

و هستم الان. 

نیاز نیز یه مرد بزرگ کنم خودش ادم بزرگی میفهمه خیلی چیزا رو 

اینا میگم که بهت سعی کردم خیلی کمک کنم نخواستی و نتونستی درست بشی

نمیخوام بلاکت کنم 

قشنگ نیست رابطه دو ادم تحصیلکرده بالغ عاقل اینطوری پیش بره 

اگر اذیتی مشکلی ندارم بلاکت میکنم

واقعا مغزم نمیکشه از رفتارهای امیر 

اونقدری ناراحت و عصبانی بودم که میم زنگ زد یکم باهاش تندی کردم

خداروشکر که ایقدعاقله که اهل بحث و جدل نیست در این موارد 

گفت باشه فردا صحبت میکنیم و دیگه سربه سرم نذاشت

ماهی هارو شستم و مزه دار کردم نصفشو چون خیلی زیاد بود 

میم هم سهمشو نبرد گفت همش باشه پیشت خودت درستشون کنی بهتره 

قرار شد واسه ناهار امروزخودم و میم ومامانش من ماهی شکم پر درست کنم مامانش هم پلو رو

سه تا ماهی درشت رو مزه دار کردم و گذاشتم تو نمک دریا و سیر وپیاز تا صبح بمونه تو یخچال

زنگ زدم داداش هم دیگه بیاد خونه چون ساعت یک بود 

دیگه داداش اومد باهم یکم حرف زدیم و کیک خوردیم و...

من تا صبح خوابم نبرد 

از صدای گوشم

ولی تو اتاقم بودم چراغها رو هم روشن نکردم که داداش بیدارنشه

صبحم با داداش رفتیم من خرید کردم یکم خرید داشتم برا ناهار هم روغن و اینا

موهام خیلی خیلی وحشتناک خشک شده بخاطر دکلره 

روغن نارگیل و ارگان خریدم ببینم چطوری میشه موهام 

یکم احیاش کنم

این پست رو خیلی تیکه تیکه نوشتم 

چون دستم بند بود 

الان دیگه ماهی ها تو فر هستن و بوی دریا و وطن گرفته خونه ام بوی گشنیز و شنبلیه بوی سیرفراون و پیاز 

داداشی ناهار نموند 

من برم دوش بگیرم یکم استراحت کنم 

ببینم سرم بهتر نمیشه. تا میم از سرکار بیاد و این ماهی ها هم بپزه 

 

 

 

موجا ... ۲ خوشم اومد :)
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
موجا نام پیرترین تمساح جهان است...
تا جایی که علم پیش رفته تمساح ها تنها موجودات جهان هستند که پیر نمیشوند و ارگان های داخلی تمساح ها هیچ وقت پیر نمی شود!!و عمر نامحدود دارند مگر بر اثر شکار یا بیماری و.... بمیرند.
اینجا قرار از خودم بنویسم بدون هیچ روتوشی!!
پیوند ها
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان