بی اشتها شدم
و این مدت روزی یک وعده غذا میخوردم گاهی هم هیچ
امروز گفتم دختر دردت کمه پاشو ته چین درست کن
به کوه لباهای توی کمد نگاهی کردم
که دیگه وقتشه مرتب شن
هرچند سخته برام از نظر روحی هنوز هم انگیزه کار کردن توی خونه ندارم
گفتم حداقل کمی خونه رو در حد توان که بهم فشار نیاد مرتب کنم
تمیز کاری بماند
میخواستم زنگ بزنم ثریا بیاد خونه رو تمیز کنه
ولی گفتم نه حوصله ثریا رو ندارم
بحث پولش هم نیست برام هم نبود این هزینه
فقط حوصله ثریا رو ندارم
پاشدم مرغ گذاشتم ابپز بشه
و برنج خیس کردم
داداش زنگ زد گفت زنگ بزنم برات غذا بیارن؟ دیروزم که غذا نگرفتی از رستوران
گفتم میل نداشتم امروز میخوام خودم اشپزی کنم
میگه نه دست نزن به چیزی من زنگ میزنم غذا بیارن
گفتم نه غذای بیرون نخورده باقی میمونه منو که میشناسی
همه غذاهایی که گرفتی تو یخچال گذاشته وامروز باید انداخته بشه دیگه
صبح صبونه درست کردم حالت تهوع بهم دست داد
احتمالا بخاطر داروهاست
این طبیعی
وگرنه میدونم بلوتوٍثی باردار نشدم
حداقل این نگرانی رو تو زندگیم نداشتم الحمدالله:)))))))
امیر کلی پیام داده
به نظرم چرت گفته بیشتر
ادمی به یه همدم و همراه نیاز داره
چرا باخودت اینطوری میکنی و....
بهش جواب دادم اقای دکتر باز تز دادن
در مورد زندگی من تصمیم نگیر
تز نده لطفا
مثلا الان اون یار همراه کنارم بود چه غلطی میتونست کنه ؟
من این چندروز توی مطب و فیزیو تراپی و ام ار ای
هزاران زن متاهل دیدم که تنها اومده بودن
لیلا رو دیدم که شوهرش پزشکه پریروز زهره ترک شد تنهایی رفت ام ار ای
ترس از فضای بسته داره
و من کل روز باهاش حرف زدم سعی کردم ارومش کنم و نشد
شوهرش کجا بود؟ سرکار
خانمی که سه بار زایمان کرده بود دیسکش پاره شده بود
و تنها بود درد داشت
گفت یه هفته است درد دارم
اون یار همراه وپدر بچهاش کجاش بود؟
واقعا خود امیر یار من بود پارتنر من بود مثلا چیکار میتونست برام انجام بده؟
یه چیزی میگه که جوابش در نهایت فحشه
من سختی های زندگیم رو تنهایی کشیدم
تو رابطه هم بودم ده سال
میدونم مرد ایرونی مدلش چه شکلیه
بیشتر نیاز به مراقبت داره تا اینکه مراقب خوبی باشه!
تپل مراقب خوبیه
ولی اون استثناست واقعا
نمیتونم اجازه بدم یکی مراقبتم باشه ازم حمایت کنه همیشه بابت این ترس دارم گویا سودا حرف قشنگی زده
این مساله در من خیلی پررنگ
گاهی میخوام این کارو کنم بعد میبینم طرف مقابلم مراقب خوبی نیست نامید میشم
از حس نامیدی بعدش متنفرم
که خودمو شماتت میکنم