اسپاسم عضلانی!

یعنی کمردرد ایقدی درد بدیه که خدا نصیب هیچ کس نکنه

دیروز رو سعی کردم به خودم فشار نیارم 

ساعت ۱۲ نازی زنگ زد که تو قول دادی یکشنبه بیای خونه من و اش سبزی درست کنی

من همه موادش رو اماده کردم و بارونم هست

نمیتونی زیر قولت بزنی دیگه

گفتم بذار برا ۲شنبه گفت نه همسرخونه است اف هست

دیگه گفتم باشه نگفتم بابا من کمرم گرفته وتو رختخواب افتادم

به خودمم گفتم حتما تاعصر خوب میشم

چون امیر هم گفت گرفتگی عضلانی هست و مشکلی نیس

با امپول و قرص رفع میشه اگر بخوای اگرم نه که تحمل کن تا دوسه روزخودش خوب میشه

هیچی دیگه عصرشد من یکم حس کردم بهترم بایدم میرفتم پیش این اقا برای ادابتور مودم

دیگه پاشدم یه تیپ خوب اسپرت زدم و تماس گرفتم اون اقا گفت ۲۰ مین دیگه دفترمم 

منم دقیقا همین حدودا تو راه بودم دیگه 

گفتم اوکیه 

رفتم دفتر و ادابتور گرفتم و تستش کردیم و درست بود حساب کردم اومدم

بیرون از دفتر از همونجام به نازی زنگ زدم که دارم میام ساعت ۶ وربع اینا بود

دیگه رسیدیم و اونجا لیلا هم اومد ساعت و انگشتر جدید خریده بود

خیلی خیلی خوشگل بود مبارکش باشه 

هی میگفتن بابا تو بپوش فقط به دستای تو میاد که دستات خوشگل گفتم نگید به من

که من هزاران بلا سرم اومده بسمه:))))))

نه دستای من زشته منو نوازش نکنید:)))

هیچی دیگه یه اش خوشمزه درست کردم و البته دخترهم کمکم بودن

و حرف زدیم و خندیدیم و گریه کردیم 

تا اخر شب

منم ساعت ۱۱ زنگ زدم به اژانس سر کوچمون گرفتم بعد یه خانم زنگ زد ادرسش همون حدودا بود به راننده

گفت باید یه مسافر دارم برسونم گفتم نه اگر خانم برید سوارش کنید

من که جا یه نفر بیشتر نگرفتم 

اونم رفت خانم رو سوار کرد

و بعد ایشونم با یه پسر کوچولوی خپلی بود

یهو برگشت بعد چند مین گفت شما باشگاه فلان میری؟

من شمارو تو باشگاه دیدم چقدر دوستون دارم و اینا 

و کلا خیلی حرفه ای هستی  و...

تشکر کردم 

ایشونم دوسه کوچه بالاتر من پیاده شد رانندم گفت واقعا مرسی اخر شب بود

سخت بود من تو بارون برگردم باز

گفتم مشکلی نیست

یه بارون قشنگی بود 

اومدم یه نخ سیگار دود کردم و سعی کردم بخوابم

که تا دو بیدار بودم 

دردم داشت کم کم بیشتر میشد

بعد صبح که بیدار شدم وحشتناک بود دردم

نه میتونستم بشینم نه  پاشم سر کردم تا غروب

که دیگه تحملش سخت بود رفتم همین درمانگاه نزدیک خونه 

دکتر گفت اسپاسم عضلانی هست و باید امپول بزنی

سه تا امپول نوشت و از داروخانه روبه رو گرفتم و امپولها رو تزریق کردم

البته امیرم از ظهر همین تشخیص رو داده بود میگفت برو امپول بزن

دیگه الانم یکم تونستم من بشینم 

شامم از بیرون گرفتم که من اصلا نمیتونم پای گاز وایسم

نمیخواستم امروز خرید کنم دیگه مجبور شدم برم بیرون کارت بکشم

 

 

موجا ... ۱ خوشم اومد :)
مینا شین

عزیزم زود خوب شی الهی...

آش سبزی مگه برا شیرازیا نیست ؟؟

فدات بچسبم مرسی

چرا عزیزم 
ولی خوب ماهم درست میکنیم اونا توش رب میزنن و گوجه فکر کنم
ما نه 
سبزه واسه ما 

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
موجا نام پیرترین تمساح جهان است...
تا جایی که علم پیش رفته تمساح ها تنها موجودات جهان هستند که پیر نمیشوند و ارگان های داخلی تمساح ها هیچ وقت پیر نمی شود!!و عمر نامحدود دارند مگر بر اثر شکار یا بیماری و.... بمیرند.
اینجا قرار از خودم بنویسم بدون هیچ روتوشی!!
پیوند ها
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان