امروز اولین باری بود تپل هم سوتی داد هم من پوزشو زدم:)
یه سری رمز و اینای سایتهای مختلف که دستمون هست رو تپل قرار بود برا من بفرسته پیش من باشن
منم اکسل ساختم و مرتبشون کردم و هر شیت رو مختص یه سایت ساختم
حالا همیشه من یه چیزی رو جا میذارم یا اینکه یه نکته ای رو تپل نمیگه منم انجامش نمیدم
واسه اینکه پوز منو بزنه مو رو از ماست میکشه حالاامروز هی جو میداد قبل دیدن فایل که هنوز فرصت داریا
میخوام بازش نکنم؟ میخوای چکش کنی یه بار؟
گفتم نه جو نده برو ببینش
بعد اومد گفت که چرا شماره گذاری ها اینطوریه و.... پیام خودش رو ریپلای زدم
میگه ببخشید اره این سری تقصیر منه
بعد جلسه داشتیم
ما هیچ وقت دوربین روشن نمیکنیم
یهو تپل حواسش نبود دوربین روشن بود با حوله بود:))))))))))))))))))))))
بعد دیدم هول شد واینا
دوربین بست بعد دیگه هیچی گفت عصبیم و اینا چرا دوربین باز بود گفتم مگه دوربین باز بود؟
میگه مگه تو صفحه جلسمون نبودی؟
کفتم نه من تو واتسپ وبم بودم داشتم جواب دوستمو میدادم نوتیفیکشن اومد درخواست ورود به جلسه ات همونجا اوکی کردم
خلاصه یه جوری خیالش راحت کردم ندیدمت:))))
جنسمم خرابه دیگه چه کنم
مامانی ظهر زنگ زده کلی حرف زدیم همش ناراحت زنیکه است این روزها مامان داره اب میشه اصلا
کاش نیومده بود خونمون کاش نیاد بره کاش به دیدن مامان نیاد
حال مامان دگرگون میکنه
میگه خیلی این زن بی قرار داداشته الان چه فایده؟
هی میگفت میخوام برم براش امضا بزنم ببخشم همه چی رو بهش
میگم برو ولی به من نگو این چیزا رو مادر من
من کاریش ندارم نمیخوام اسمش تو زندگیم باشه دلم باهاش صاف نمیشه
بعد میگه خواب بابا رو دیدم دیشب
اومده به خوابم میگه پروانه جان وصیت میکنم خونه جدیده رو به نام موجا کنید:))))
میگه گفته من خیلی این بچه رو دوست دارم بیا این وصیت منو انجام بده
میگم مامان خدا خودتو حفظ کنه من مال دنیا واسه چیمه؟
ده خونه داشته باشمم باید برم تو یه گوله جا بخوابم
محل گذره ول کن مامانی
میگه به اجیتم گفتم خوابمو:)همینم مونده اجی حساس رو این چیزا حسادت میکنه
بعد زنگ زدم به اجی میگم کی شناسنامه کارت ملی بیارم بریم محضر؟
کلی فحش داده بهم
که اره دیگه بابا هم فقط تورو دوست داره عین مامان
این همه من دهنم صاف شده تو خونه جدیده
گفتم اره زحمت بکش در برقی و باغچه و اینام که اوکی کردی و کمد دیواری زدی بگو
بریم محضر دیگه الان زوده من نمیتونم تکمیل کنم خونه رو:))))))
ایقدی خندیدیم باهم سر این
ولی حساس اجی واقعا میگه بابا چرا باید از تو راضی تر باشه اخه
کارا شرکتمون انجام دادم
یه سری خورده کاری دیگه مونده
ناهارم درست کردم که میل نداشتم و دیگه غروب بود ناهار خوردم
سبزی ها رو شستم و با دستگاه خرد کردم
و باید خونه جارو بشه گاز و سینگ ضد عفونی
یخچال هم طبقه پایینش مرتب کردم ولی باید طبقه های بالا رو دستمال بکشم
جزوه های زبانمم مونده یک جلسه رو هنوز وارد نکردم
موهام رنگ کردم ولی بنفش نه
دودی
رنگ بنفش گذاشتم برا بعدا
موهام بافتم که فرتر بشه برا فردا کلاسم
اون دوستمم خاستگاریش خوب بود و زنگ زد تشکر کرد بابت همراهی این دوروز
بهش گفتن برو خانوادت بیار
یه جلسه هم خانواده ها همو ببینن و صحبت کنن و...
امیدوارم همه چی اوکی پیش بره
یه چند وقته زباله ها روتفکیک میکنم اون چیزایی که بازیافتی
رو اونایی که میان دم در خونه راحتتر بتونن بردارن نخوان دست کنن تو اشغالها
فعلا همین مدت بتونم این کارو هندل کنم و حواسم باشه زباله خشک و تر از هم جدا کنم کلی خودش
فردا هم صبح میرم باشگاه با مربیم
که عقب نمونم کلی شیرینی وهله هوله خوردم از دیشب
امیدوارم ماه خوب و هفته عالی پیش رو هممون باشه
این هفته دیگه میتونم باقی روزها رو عصر برم باشگاه با اکیپمون ورزش کنم دلم برا انیل و حدیث تنگ شده
دیشب به امیر میگفتم میخوام قید مسابقات بزنم دیگه
گفت نه نکن این کارو
گفتم زبانم نمیرسم بهش اگر بخوام برم مسابقات باید دو تایم باشگاه باشم وتمرین
هدفم نیست واقعا
میتونم این هدف بعدنم پیگری کنم خوب
الان زبانم اهمیتش برام بالاتر که شل کن سفت کنی زیاددراوردم تو ماه گذشته
بسکه ماه سختی بود
همینا دیگه خونه نازی هم کنسل کردم
صبح زنگ زد نازی دیدم یکم بی حاله
گفتم من نمیام اینطوری وقتی میام که سرحال باشی