ما ...
ما آدمهای بی سرزمینی بودیم
مثل پرنده های مهاجر از کوچکی به کوچکی دیگر
از سوگی به سوگی دیگر
ما ادمهای بلاتکلیفی بودیم
ادمهای کوتاه مدت با رویایی بلند مدت
که گاهی دیر رسیدیم و گاهی نرسیدیم
یا وقتی رسیدیم که پیر بودیم یا دیگه نبودیم!
ما آدمهایی بین خدا و شیطان
بهشت و جهنم
شر و ایمان ....
ما آدمهای چپ و راست
جنگ و تحریم
تورم و دلار
انتخابات و مذاکرات
خندیدن به غصه ها
جوک ساختن از بدبختی ها...
شک کردن به باورها
بریدن سر بزنگاه ها...
تند رفتن سر چهارراهها
بی وقفه دویدن ها...
زندگی نکردن ها بودیم.
---------------------
صدای کل میاد از توی کوچه
یه چندتا خانم اومدن همسایه رو دعوت کردن به عروسی
و نمیدونستم مگه تو این شرایط هنوزم کسی دلش خوشه مگه کسیم عروسی میگیره؟
رسم قشنگی بود هرچی بود که همراه داشتن که کل کشیدن موقع دعوت کردن که حضوری دعوت کردن
جالب بود چند لحظه ای که تو راه پله داشتم سیگارم رو با حسرت دود میکردم اروم گفتم مبارکا باشه شادیتون مستدام باشه
خوشبخت باشن
امروز توان زندگی کردنم کمه
ولی بقول داداش باید ادامه داد و با بالها و پاهای زخمی کوچه پس کوچه های زندگی را قدم زد...