هرچی امروزو حساب کتاب میکنم نمیدونم چه کردم چطور وقت گذروندم!
فقط میدونم کار خیلی مفیدی انجام ندادم
دکتر؟ کل روز پیام داد وزنگ زد من نهایتا تونستم 10 درصد جواب بدم
علت تماسهاش هم مرخصی بودنش بود
و اینکه وقت داشت
بعد من حوصله ندارم زود پسر خاله شم
مدلش از این دکترکیوت های مهربون و ارومه
مثلا امروز یکساعت حرف زدیم عصر همش میخندیدیم به سوژه های بیماراش نکنه
بیمارها رو مسخره کنه
داشت میگفت یه سری چطوری خودشون به این نزدیک میکردم تو روستا و اصلا این فکر میکرده مدل
زن های روستایی مهربونیشون اینطوری نشون بدن:))))))
خلاصه درمورد سوژه های فان زندگیمون حرف میزدیم میخندیدیم
خیلی بانمک میخنده ازاوناست که خندیدنش هم علمی
خلاصه حرف زدیم و اینا بعد من دیگه خسته شدم گفتم تمومش کنیم؟
بعد تماس باز کلی پیام داد
رفتم بیرون
خرید کردم رنگ مو و اینا
یه رژ خریدمو یه سایه استیکی سبز لجنی ادکلن خریدم
و شامپو دیدم کلی باز زنگ زده و پیام داده
بهش پیام دادم اذیتم میکنه تماسهای زیادی و پیامهای زیادیت
ما هنوز تو رابطه نیستیم
و لطفا بهم فضا و فرصت بده
اینطوری خفه میشم
و اگر دوست داری این رابطه ادامه داشته باشه بهم فضا بده واقعا
48 ساعت نشده اینطوری هستی
بعدش قرار چی بشه؟
یه چند روزی فرصت بده به خودت به من هضم کن قضیه رو بذار باهم در ارتباط نباشیم منم از سفرم لذت ببرم یکم
و کلا تو هم فکر کن ببین چرا این همه جذب من شدی؟
یکم از هیجانی بودن در بیای و....
همینا رو فرستادم دیدم چندبار دیگه تماس گرفت
دیگه جوابش دادم میخواست توضیح بده
یکم توضیح داد اینا
راستش برام قابل هضم نیست نمیخوام برچسب بزنم بگم اوه خیلی هیجانی منطقی نیست و ....
قطعا شاید زیاد دنبال مورد مناسبش گشته که همینطوره از صحبتهاش
و الان فکر میکنه من کیس مناسبشم ونباید ازدستم بده
دافعه منم بدتر اینو جذب میکنه
دلم میخواد به رفتار و رابطه منطقی شکل بگیره متوقعش نکنم
مثلا ای دی اینستاگرامم رو خواست گفتم اون دی اکتیو ولی یه پیج دیگه دارم که کسی جز داداش ندارش همین پیج وبلاگ
ای دی رو بهش دادم
اگر اونجا منو خفه نکنه البته
این چند روزم دوست دارم استراحت کنم هم یه فاصله بدم به همه چی
خودمم نمیخوام احساسی و هیجانی تصمیم بگیرم ولی خوب واقعا اشتراکات پررنگی وجود داره
اما اون چیزی که مهمه اختلافات نه اشتراکات
دادم به یکی دوستام که پزشک ازش تحقیق کرد نتایج هم خوب بود
حالا منی که کارم لگد پروندنه نمیدونم چطوری فاصله بندازم که لگد نباشه محترمانه باشه
هم اینکه یکم جو رابطه رو از هیجان خارج کنه
همین الان دو روزه نشده من خستم!
کل روز وقت گذاشتن پیام دادم در جریان زندگیم قرار دادن یه فرد دیگه منو خفه میکنه
وای توی وسایل ارایشی
یکی رو دیدم یه خانم هی از من نظر میخواست گفت خیلی پوستت خوبه
موهات چقد بهت میاد
برا هرچیزی نظر منو میخواست
بعد هی میگفتم چرااین ایقدی اشناست؟
خریدهامو کردم رفتم بیرون یادم اومد رژ نخریدم
بعد برگشتم رژ بخرم
دیدم هنوز هست موقع خداحافظی اومد دست داد گفت خیلی ممنون از مشاوره و راهنماییت
وقتی رفت بیرون رفتم دنبالش گفتم ببخشید شما معلم مدرسه فلان نبودی؟
گفت چرا؟ گفتم خانم کشاورز نیستی؟
گفت چرا گفتم معلم راهنمایی من بودی شما
وای ایقدی ذوق کرد گفت چقدر افتخارمیکنم بهت وای خدایا اصلا پیر نشده انگار تو فریزر بوده معلمم
هیچی دیگه کلی حرف زدیم و ازشغلم پرسید کلی اصرار که بیا باهم بریم یه کافه حرف بزنیم اگر عجله نداری
گفتم چرا عجله دارم و باید برم خونه
دیگه گفت برسونمت اینا تشکر کردم گفتم خونه نزدیکه پیاده میرم و مزاحم نمیشم ولی خیلی ذوق کردم معلمم رو دیدم و شناختم
خیلی حس خوبی بهش داشتم وای.
خوب اومدم خونه تندتند موهام رنگ کردم لباسها رو شستم
والانم دارم شام میپزم
ده بارم تماس داشتم جواب ندادم
برم شام بخورم یکم سروسامون بدم به چمدونم هیچی نبستم
فردا هم اجی میاد اینجا ناهار
اونم توی این موقع بد
برم اول لیست بنویسم که قرار چیو باخودم ببرم که گیج نشم