خوب امروزم که قشنگ کلی فحش به خودم و مربی دادم تا برنامم تموم!
هلاک مال یه دقیقه اش بود فقط
من از 5 و 45 تا 8:20 باشگاه بودم اصن نا ندارم دیگه
اخرای تمرینم یه دختر خانمی اومد با خجالت و خیلی اروم بهم گفت
میشه یه چیزی بهتون بگم؟
گفتم اره بفرمایید
گفت من دوسه روز میخوام بهتون بگم خیلی خیلی انرژیتون دوست دارم
کلا انرژیت خیلی بالاست و مثبته خیلی روم اثر مثبت میذارین
و به دلم می شنید تشکر کردم ازش
اسممو پرسید گفت معمولا اینطوری نیستم صحبت کنم قشنگ هم معلوم بود بنده خدا
چقد خجالت کشید تا گفت
بعد جالبه خودمم حس میکنم انرژیم مثبته
بعدش اومدم دیدم رییس همه رو به خاک و خون کشیده چقدرم به من زنگ زده
زنگ زدم بهش
گفت یه سری گزارشها رو میخواد دوباره
وو
...
کلی هم از من و همکار جدیده تو گروه سوال پرسیده و منو تگ کرده
رفتم باارامش جوابش دادم
ولی خدایی هر خاک و خون کشیدن رییس من استرس میگیرم
حتی اگر با من نباشه
دیگه یا بسم الله کنان جوابش دادم واسه خودشم پی وی توضیح دادم
خلاصه همه ی اینا دیگه من منتظرم ببینم همکار جدیده چی جواب میده؟
چون من تا 13 اگست رو خوب پوشش دادم و گزارشام کاملا این دوسه روزم درگیر کمپین بودم دوروز
و میمونه امروز که امروزم گزارشام رو دارم می نویسم
حالاببنیم قضیه چیه؟
تازه هفته پیشم سه روز تعطیل بودیم!
دیگه با این اوصاف من نمیتونم کلاس امشب رو شرکت کنم
نازی هم الان زنگ زد پاشو شام بیا پیش من شوهرمم شیف شبه بشینیم گپ بزنیم
گفتم نه نه نه نه امشب نه
همه چی قاطی بذار فرداشب ببینیم رییس کیارو زخمی میکنه:))))
خلاصه من برم
گزارش امشب رو تموم کنم شامم نودل خوردم و سیب زمینی
اصن نا ندارم حالم نداشتم غذا درست کنم
