عصری کارهای شرکت رو تحویل دادم
منتظر جواب رییس ننشستم
چون خسته بودم امروز کلا خونه رو باب میلم تمیز کاری و مرتب کردم خداروشکر
اولم از اتاق خواب شروع کردم که پشت گوش نندازمش
این روزها رییس هیچ ایرادی ازم نمیگیره دوسه هفته میشه از مرحله عبور کردم من
و رییس کلا چشم بسته تایید میکنه و مطمئن
یه سری کارها ایده خودمه
و اون بازم روش ایرادی نمی گیره و نازمم میخره
مدام تشکر میکنه!
ساعت 8ونیم پاشدم یه ارایش ملایم کردم و زدم بیرون
پیاده رفتم یه مسیری رو
رفتم همون مرکز خریده که دوستش دارم
رفتم صندل رو پوشیدم پسره از اون هیزها بود که بچسب وول نکن بود
گیر داده بود من دوتا انتخاب داشتم ایقدی این پرو پاچه منو دید زد و زبون ریخت و پرسید کجایی هستی و...
سگ محلش کردم
و صندل سفید خریدم و مشکی رو گذاشتم بعدا با دخترا برم دوسش دارم صندل رو خوشگله
رفتم اون مانتوفروشی که ازش کت و شلوار خریدم
چندتا کت بنفش برام اورده بود شلوع بود گفتم من میرم بعدا میام گفت میذارم انبار پس
تا خودت بیای انتخاب کنی
هرچی گفت با خودتت ببر چندتاشو خونه بپوش نخواستی برگردون گفتم نه مرسی
دیگه حس اینو نداشتم گشت بزنم تو پاساژ به اون بزرگی یه رژ دوسه هم خریدم و
رفتم میدونه تره بار تره باری خریدم و سبزی تازه
و اومدم خونه
نازی هم امروز رفته بود بندر خرید
دیگه رفته بود از پسرعمو شالها رو گرفته بود چقدم اومد از پسرعموها تعریف کرد
باز لیلا عین من برداشت شالهاشو:)))))))
پسرعمو پیام داد برا تو ارزونتر حساب میکنم و نمیخواد مبلغی که به اونا گفتم واریز کنی
سه تا شال من گرفتم یکی بنفش پلیسه
یکی دیگه سفید و مشکی طرح چنل
یکی هم سبز حریر که خیلی نایسه
خریدها رو گذاشتم رفتم سوپری اب گاز دار خریدم و پنیر برگشتم
شستم تره باری ها رو همزمان مرغم گذاشته بودم که پیتزا درست کنم
که دیگه نشد پیتزا درست کنم اسنک درست کردم
و سبزیجات گذاشتم تو ایرفرایر
دیگه خودمو راحت کردم اشپزی برام راحتتر شده همش رژیمی دیگه
سه سالاد خفن با جونه ها هم درست کردم که بسی خوشمزه بود
نصف شامم رو خوردم باقیش گذاشتم برا اخر شب
خریدهامو نشون داداشی دادم خوشش اومد گفتم همش قرطین ولی دوسشون دارم
میگه نخیرم قرطی نیست خوشگله
تو خودت سرسنگینی
مامان اینا دوشنبه بلیط دارن
من یکم دیگه کارها استادم انجام بدم که یه پول دیگه بیاد دستم و بتونم یه سری خرید دیگه دارم انجام بدم
و پروژه خریدها رو ببندم به طور کلی!
رییس هم بیرون بودم پیام داد وتماس گرفت گفتم بیرونم گفت پس هیچی راحت باش خریدات کن بعد اومدی خبرم کن
یه سری ایده داشت میخواست کمکش کنم
یه چندتا ظرف و ظروف بامبو میخوام باید اینارو هم بخرم وخلاص