همینقدر خوشحالم دیروز تموم شد
اون سردرد کوفتی
اون بی حالی تموم شد رفت
و دیشبم با بی خواب بودم
رییس یه ایده جدید داشت و منم یکم سگ محلش کردم که یعنی تعطیلم
و امروز قرار ایده اش رو پیاده کنم ببینم چطوری میشه؟
امروز تولد داداشی و تو راهه داره برمیگرده اصفهان
این سریال جدیده رو مخمه یکی ازشخصیتهاش چقدر منفعله اه
و گند میزنه به زندگی خودش و همه و نقش قربانی میگیره و بعد گم میشه بقیه زندگیشون بازسازی میکنن در نبودش برمیگرده گند میزنه به همه چی باز!
دیشبم دلم میخواست با ی بشینیم درباره این سریال حرف بزنیم
مواقعی که یکیو میزنم میکشم و ی یه جوری تحلیل میکنه انگار کار خوبی کردم!
دیشب یه سری کار عقب افتاده انجام دادم
راه پله رو شستم بعد مدتها
کفشها رو خیس کردم و شستم
ملافه ها رو عوض کردم
فلافل درست کردم با نخودهای خیس خورده فریزری
بازم نخود خیس کردم که مایه فلافل درست کنم فریز کنم
لباسهای شسته شده رو تا زدم ولی هنوز وسط سالن
یه اتفاق ناراحت کننده افتاد که زود باهاش کنار اومدم
من به عشق مربیم میخواستم برگردم باشگاه
دیشب ساعت 2 تو گروه پیام فرستاد با مدیر باشگاه به مشکل خورده
و دیگه نمیادباشگاه
و این خیلی ناراحت کننده بود برا من و بقیه
ازش خداحافظی کردم براش ارزوهای خوب کردم
گفتم خوب فکر کن رفتی یه شهر دیگه نمیشه که مربیت رو باخودت ببری
بایدمنعطف باشی
و زود باهاش کنار اومدم
شاید این خاصیت سنه؟ شایدم خاصیت اینه به خودش مسلط و اگاه تر از قبلی
خلاصه اینکه امروز کلی کار و درگیری دارم
اما درگیری اصلیم با خودمه
ببینم کار رییس میتونم انجام بدم امروز؟