رفتم قورباغه ام رو قورت بدم ومودم ببرم نمایندگی!
ظهر پریود شدم و حالم خوب بود اما
ناهار هم زرشک پلو درست کردم با سالاد
مثل همیشه اشپزیم خوب بود و غذا هم خوشمزه و حس و حال منم خوب
تقریبا درخواست های رییس رو انجام داده بودم
و یکمم تپل کرم ریخت
و بعدم یکم با دخترا چت کردیم و چرت گفتیم
و عصرم فایلهام رو نگاه کردم و یکم فیلم دیدم و زبان خوندم
و زدم بیرون
رفتم نمایندگی ایرادمودم براشون عجیب بود اپدیتش کردن پسره یجوری نگاهم میکرد
که وا یعنی تو بلدی؟
گفتم اختیار داری از 15 سالگی هرچی مودم مال خودمو بقیه بوده خودم تنظیم میکردم
گفت باید بیاریش یه وقتی که نیازش نداری بفرستم نمایندگی استان
ببینم مشکلش چیه که مخفی نمیشه!
هیچی دیگه مشکل اپدیتش درست شد
اما اون مشکله نمیدونم حل شد یانه یه مشکل دیگه ام بهش اضافه شد::))))))زیبا نیست؟
رفتم دوتا نون شیرمال خریدم و شیر وپنیر و ماست
ویکم اون اقاهه با دوتا مشتری که داشت سرگرمم کردن تا نوبتم شد
و یه پیرمرد بود جلوی من میگفتن که اقا این سرشیر خورده پیش ما فرداش سکته کرده!
هرهر میخندید پیرمرده
از اونجام تاکسی گرفتم اومدم خونه دیگه حال پیاده روی نداشتم
وسط کوچه پیاده شدم چون راننده تاکسی ادم خوبی بود دبه نکرد
واین روزها ادم خوب کم شده!
ودیدم دو مسافر ایستادن گفتم همین بغل بزن اینا رو سوار کن منم پیاده
گفت میرسونم
گفتم نه من دوقدم راهو پیاده میرم
توی مرکز ایرانسل چون خیلی بالاست و کلا دیوارش سکوریت هست
من شهر زیر پیام بود و به همه همه ی آدمها نگاه میکردم به عجله کردنشون به دویدن ها و نرسیدن ها توی مملکت
به این فکر میکردم تا برسیم خونه تا روز بعد بیایم بیرون دیگه چی دیگه چقد همه چی گرون شده؟
کی مرده کی زنده است؟ فاجعه بعدی کجاست؟
شنیدم به لطف پولهای دزدی خاوری امروز پسرش برنده فلان و بهمان شده
و ازشون به عنوان نسل کارآفرین یاد شده
اااا یادم نبود اختلاس و دزدی هم کارافرینی محسوب میشه تو قشر بعضی مدیران این مملکت
تو اون شلوغی و هم همه دلم بارون خواست و اینکه یهویی آش درست کنم و حالم خوب باشه
پیرهن صورتی گل درشتم رو تنم کنم و یه آرایش ملایم کنم عین همیشه وزنگ بزنم دخترا بیان پیشم
مسخره کنیم بخندیم همه ی عالم و ادمو
همه چی یادم بره همه چی همه چی