امروز حس نوشتن نداشتم
و درگیر کار بودم
امروز پشت میز کارم کار کردم و دیگه از رختخواب جدا شدم
خداروشکر!!
با داداشی حرف زدیم و بچها و زن داداش
اجی زنگ زد یکم ناراحت بود
برادرزنیکه زنگ زده بود مامانت بیاد برای خواهرم امضا کنه
اجی هم گفته بود من بزرگتر دارم به داداش بزرگه زن بزنید و کلی یارو چرت وپرت گفته بود
چقد عوضی هست که اونقدر مرد نیس زنگ بزنه یه مرد حرف بزنه
با تپل حرف زدیم دوساعت
وای چقد تپل اطلاعاتش خوبه یه سری حرفم پشت سر مدیر زد یعنی یه سری هشدار بود بیشتر
که ...
تپل به نظرم از من خیلی خوشش میاد
تابلو واقعا
بعدش شماره تراپیست خودشو داد
و یکم حرف زدیم
بعد میگه من دوست دارم تو بمونی حس میکنم رییس اذیتت میکنه و...
گفتم فعلا که موندم
و بعدش کلی پیام دیگه داد
که حدسم به یقین تبدیل شد تپل از من خوشش میاد
ولی نمیدونم چطوری میشه مجازی یکی از یکی خوشش بیاد یک ماه ونیمه!
ندیده!
فقط از رو پروفایل
برای من قابل درک نیست
ووضعیت فعلیم رو دوست دارم اصلا دوست ندارم فعلا وارد رابطه با هیچ مردی بشم