تا لحظه اخری که بچها مارکتینگ میخواستن تبلیغ رو ران کنن رییس جون منو گرفت!
بماند که اقا وسط گذاشت رفت و نتشم بست
بعدش که اومد چقد طلبکار بود بعدشم که ران شد کلی حرف زد
که اره تو منو حرص دادی و....
بعید بدونم بتونم تا ماه اینده بارییس کار کنم و دوام بیارم
واقعا تقصیرات خودشو گردن من میذاره کدونمیخونه گزارش رو نمیخونه
لحظه اخر میخونه و حرص میده و هزاران ایراد میگیره
حالا خوبه من از ایراداش نه ناراحت میشم نه استرس میگیرم استرس من مال وقتی که اقااصلا نمیخونه تا دقیقه 90
یهو وسط خیابونی نصف شبه نت نداری پیام میده 5 دقیقه وقت داری اینو درست کنی
هیچی دیگه من حرص خوردم زیاد خودشم حرص خورد
بعدش عادتشه پیام میده دلجویی میکنه!
که نه منکه منکر کارای تو نیستم و....
هیچی ولی من عصبانی ازش
مامانم یهویی با داداش کار داشتن اومدن حتی 5 مین نتونستم پیشش بشینم
و ناراحتم نشد
یهو مامان اینا که رفتن صاحبخونه پرید جلو دستش وگفت وای چقدر دخترت خوبه
و ....
بعدم کلی از من تعریف کرد و مامان برد تا توماشین دروبراش باز کرد اوه اوه چقد زبون بازه این زن
الان به شدت عصبیم و هیچی ارومم نمیکنه نمیتونم برم بیرون دیروقت
فقط بشینم یه فیلم ترسناک دیگه ببینم خودمو بیشتر حرص بدم!