اینکه ارومم رو دوست دارم لزوما که نباید همیشه شاد باشیم
داداش زنگ زد و من با یکی لینکش کرده بودم خوشحال بود گفت رییس فلان جاست و...
تشکر کرد
منم گفتم باورم نمیشد این یارو منو با ادم اوکی لینک کنه و همکار خیلی سابقم بوده این خانم
و انتظار زیادی ازیک اصفهانی نداشتم ولی خوب وقتی همکار بودیم و من چندبار بهش حال دادم البته اون شعبه اصفهان بود
و مشتری های اونجا رو میفرستاد اینور گاهی
خلاصه خوشحال شدم داداش خوب بود گفت احتمالا 5 شنبه رو مرخضی بگیرم و بیام فردا
اگر مرخصی بهش بدن عالی دلم براش تنگ شده
زن داداش گفت فردا بچها رو از مدرسه میاری؟ تا غروب پیشت باشن من سرکارم؟
راستش بهش نه گفتم چون کار دارم و دو اینکه اب امروزم قطع شد تا ساعت 6 ونیم
یعنی 6 ساعت و نیم اب نداشتیم و من کلافه بودم
میترسم فردا هم اوضاع همین باشه و بچها بیان بدون اب سخته چطور اشپزی کنم؟
کی برم دنبالشون و....
نمیشه نه
گفتم هفته اینده 4شنبه من میرم دنبالشون
اما فردا رو نه تازه شرکت این روزها درگیرن حسابی فقط من خلوتم
بچهای مارکتینگ که اوضاع ندارن بسکه کار دارن این روزها
و تبلیغ و مجصول جدید رو دارن ران میکنن
و خدا قوت به همشون واقعا
منم پیام دادم رییس براش کارها رو فرستاد ایرادیم نگرفت یه نکته هم من گفتم درباره محصول جدید که خیلی خوشش اومد
البته به من ربطی نداشتا! انتقاد کردم چون خودش خواسته بود
بعد به همکار دهه هفتادیم پیام دادم نیست چند روز گفتم که قرار بود برا من دوره بذاری؟
گفت وای یادم نرفته شلوغم و...
زنگ زد عذر خواهی کرد بعد میگه وای تایم باشگاهته پاشو برو دیر شد
نمیدونم چطور یادش مونده عوضی
نکه من از روز اول گفتم جلسه از 6 تا8 نذارید من نیستم باشگاهم اینم اینو دست گرفته
میخواد برام کلاس بذاره فعلا یه چیزایی بهم گفت که برم سرچ کنم از شنبه برام کلاس میذاره براش ذوق دارم
هیچی مثل یادگیری چیزای جدید منو به وجد نمیاره
امشبم کلاس کنسل کرد استاد
یکی از مشتری های کار خودم زنگ زد
باهم حرف زدیم
نیم ساعت حرف زد ماشالله
خداروشکر تاامروز اهسته و پیوسته بوده کارهایی که باید انجام میدادم شاید یه وقتایی تمرکز کم بوده ولی انجام شده و پیوسته بوده
پیاده رویم رو کردم و دوباره شربت پرتقال درست کردم برای ذخیره تابستون
هنوزم خرید نرفتم برا مهمونی 5شنبه
شاید تهچین درست کنم برای افطار و یه کیک چون تولد شناسنامه ایمه:)