سحر خیزی!

امروز حالم بهتره و ساعت 4 ونیم بیدار شدم

شبهای قبل تازه این تایم میخوابیدم

ولی دیشب ساعت 1 خوابم برد

اونم به لطف این بود فکر کنم چون رفتم پیاده روی

رفتم تا کوروش تو مسیر هم با دایی تلفنی حرف میزدم نگرانش بودم 

چون هنوز خونه داداشه و واقعا میترسم بلایی سرش بیاد

روز چهلم هم سرخاک غش کرد دایی 

دیگه حرف زدیم و حرف زدیم منم رفتم کوروش یکم خرید ریز انجام دادم و رفتم چندبسته توت فرنگی خریدم برا مربا

و به بهانه پیراشکی رفته بودم بیرون که یه چیزی سر ذوقم بیاره 

دیگه پیراشکی و بامیه خریدم بقول داداش از کثیفترین شیرینی فروشی شهر!

نزدیکترین شیرینی به خونه من همینه بااینکه اینجا بالا شهره خیر سرشون ولی شیرینی فروشی نیست تا برم به بازار برسم اینم این اولین شیرینی فروشی نزدیک به من

و اول بازار 

برگشتم خونه همچنان تو راه با دایی حرف میزدم و بعد دیگه خداحافظی کردم دایی محتوای حرفش این بود بیاید باهم توهین و بی احترامی بشنویم ولی بچهای داداشت رو ول نکنیم!

ولی من گفتم نه اینو قبول ندارم ما که بی احترامی نکردیم بهشون و خیلی خواستیمشون و احترامشونم کردیم 

زنیکه دوست نداره ما باهاش رفت وامد داشته باشیم بچهاشم دوست ندارن وقتی یکی نمیخوادت بیایم به زور بگیم نه ما شمارو میخوایم!؟

خواستن دوطرفه است دایی ما با داداشم اینارو هم خاک کردیم اینطوری فکر میکنیم راحتتریم!

فاطیما دیشب منو بلاک کرده! فکر کنید؟؟؟ 21 یکسال تو دستای خودم بزرگش کردم شوهرش دادم این شد مزد من! من بیشتر از مادر حق گردنش دارم

مادرش فقط بهش شیر داده همین اما من بزرگش کردم فاطیمارو بعد دایی میگه به منم بی احترامی کرده همون روز سر خاک سپاری داداشت تا همین امروز

گفتم خوب دایی چه انتظاری از ما داری؟ انتظار داری بیایم التماسشون کنیم؟ به پاشون بیفتیم؟

اگر اومدن دست مادرم بوسیدن ما نوکرشونم هستیم مامان من خط قرمزمه بی احترامی به اون داداشم کردن که جای بابامه

به دایی هم گفتم این وسط واسطه نباش از بین میری قلبت یه روز از کار میفته ها؟ بسه دیگه 

نرود میخ اهنی درسنگ زنیکه ادم بشو که نیست بچهاشم توله همین زنیکه ان دیگه چه انتظاری داری؟

مشخص شد روابط اینا و احترامشون بخاطر تشرهای داداشم بوده و زوری بوده نه اینکه ذاتشون ادم های مودبی باشن

 

 

بارون اومد تو راه منم یکم خیس شدم.

ولی سرحال شدم با پیاده روی

مشکی هم درآوردم دیگه 

بعدش اجی زنگ زد و حرف زدیم تشکر کرد گفت برا مقاله ام مرسیتم و دوباره حقوقم اومدبرات واریز میکنم گفتم نمیخواد که

گفت نه من دوست دارم بهت مبلغی پرداخت کنم دوباره 

و خرید خونه هم انجام نده من گوشت اینا برات گذاشتم بذار بعد عید خرید کن تو عید هم میای اینجا دیگه.

بعد داداشی زنگ زد گفت بیا پایین یه دقیقه کارت دارم 

رفتم دیدم نون باگت درست کرده:) برا منم آورده قلب خواهر

منم توت فرنگی شسته براش گذاشته بودم که ببره برا پارسینا عاشق توت فرنگی

اولین باری که توت فرنگی خورد قشنگ یادمه

پاری یه حساسیت وحشتناکی داشت از بدو تولد 

که از دست و پا و گردنش خون میومد از خشکی شدید 

جوری که دیگه نامید بودیم و فکر می کردیم پاری بیماری پوستی ژنتیکی داره هر دکتری تو ایران بود ما بردیم 

تو هیچ آزمایشی هم مشخص نمیشد چیه بیماریش ژنتیکی بودنش و نوعشم مشخص نبود 

تا دوسه سالی این حساسیت وحشتناک همراهش بود مثلا گرد وغبار و هر نوع ماده غذایی حساسیت زایی مثل گوجه و بادمجون و....

انواع توت ها و... بستنی های رنگی! و میوه ای 

خیلی چیزها منع پزشکی داشت برا خودشو و مادرش که بهش شیر میداد

شش ماهش بود من توت فرنگی وبروکلی خریده بودم وخونشون بودم 

بعد اومد توت فرنگی برداشت ما حواسمون نبود نشسته بود میخورد:)))) بعدش بروکلی وقتی ما متوجه شدیم که توت خورده بود و بروکلی هم تو دستش بود

تو اون یکی دستشم دوتا توت فرنگی بزرگ

همه مرده بودیم از ترس که این الان شوک وارد میشه به بدنش بدتر میشه

من خودم کهیر میزدم از خوردن توت فرنگی ولی دوست داشتم ومیخوردم

دیگه هیچی تا صبح گریه میکرد توت فرنگی میخواست ماهم منتظر واکنش بدنش بودیم از ترس و اماده باش

هنوز که هنوز عاشق توت فرنگی ولی خداروشکر حساسیتش چندسال پیش به صورت کامل رفع شد

ولی هنوز میترسه از گوجه و با دمجون و نمیخوره میگه حساسیت دارن برام:))))))

اما عین چی رب گوجه خام میخوره این بچه:)

خلاصه دیگه ما از دیشب شاهد بارون بودیم و یک هم خوابیدیم و 

صبحم سحری بیدارشدیم و دیگه خوابمون نبرد

پاشدم چایی گذاشتم و خونه رو مرتب کردم 

و دایی شبکار بود و بیدار بود هنوز چت کردیم یکم

گفتم از نقش واسط  بودن بیا بیرون ولی گوش نمیده

دایی هم سوخته برا مامان که چقد مظلوم بود این وسط

میگم دایی جان بکش بیرون 

ولی میگه نه داداشت با غیرت بود بدرد همه فامیل خورد الان ما نباید بچهاش رها کنیم نباید بذاریم زندگی بیفته دست این زنیکه 

ولی دایی گوش نمیده.فایده نداره این حرفها

روز چهلم یه خانمی از اون سر کشور پاشده اومده ختم میگه جهازم رو داداشت خرید واسم سالی که ازدواج کردم من یتیم بودم ندار بودیم

خوب من چی بگم؟ جای همچین داداشی چطور پر میشه برای من؟ چطورپر میشه برای جامعه که ایقدی دست خیر داشته؟ بعد جای همچین ادمی

باید همچین زنی بمونه همچین بچهایی

هرچی میخوام حرفشو نزنم باز یه چیزی پیش میاد حرفش میشه!

از امروز دارم سعی میکنم زودتر بیدار شم 

من یه سیستم خواب وبیداری بدی دارم 

اگر مثلا یک شب تا دیروقت بیدار بمونم تا هزار سال بعدش دقیقا دیگه خوابم نمیبره و بیدار میمونم تاهمون ساعت

اگریه شب نصف شبی از خواب بیدار بشم از کابوس یا هرچی دیگه تا هزار سال دیگه همون تایم بیدار میشم از خواب!

اما خوب اگر من آلرام بذارم هزار سال بعدشم من اون ساعت بیدار نمیشم! دقیقا با همین سبک و مدل پیش میرم تو زندگیم.

یه روز زود بیدار شدمها برا کل خانواده سلام صبح بخیر فرستادم 

یعنی من بیدارم:))))))))

محمد ویس فرستاده عمه فداش بشه میگه به به :))))) صغری خانم صبح زودبیدارشده:) به من میگه صغری به اجی میگه کبری:)))))گاهی اوقات هم بهم میگه کوثر:))))) همینقدر زشت:)

 

موجا ... ۲ خوشم اومد :)
احمد نارویی

موق باشید

متشکرم

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
موجا نام پیرترین تمساح جهان است...
تا جایی که علم پیش رفته تمساح ها تنها موجودات جهان هستند که پیر نمیشوند و ارگان های داخلی تمساح ها هیچ وقت پیر نمی شود!!و عمر نامحدود دارند مگر بر اثر شکار یا بیماری و.... بمیرند.
اینجا قرار از خودم بنویسم بدون هیچ روتوشی!!
پیوند ها
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان