امروز یکم انرژیم پایین
بخاطر pms
و سعی کردم کار کنم ولی نشد خیلی کار مفیدی کنم
ناهار هم میل نداشتم فقط سردم بود و خوابم میومد
صبح هم زن داداش زنگ زد یه سری حسابهای داداش بایدکارهاش انجام میدادن
که مبلغ بالا بود و....
و کارش تا دو طول کشید و مهمان اومده بود خونشون نیومد دیگه بنده خدا گشنه رفت
عصری زنگ زد گفت ببخشید دیگه نشد بیام و ....
بعد چهلم میام پیشت میمونم چندروزی
دوست دارم دورشون خلوت بشه ولی خوب نمیشه فعلا و همچنان خانواده اش اونجان
فاطیما هم نیاز به خلوت داره
میگه عمه بیا پیشم که سرگردونم منم میرم سه شنبه
تا 5 شنبه که علی میاد میمونم و شب جمعه است بعد با داداش برمیگردم
بی خوابی و کم بودن کیفیت خوابم باعث سردردهای بعدی شده درد پشت سرم
با دکترم صحبت کردم گفتم پنه خواب هست بخاطر کم خوابیت
قرص خواب میخواست تجویز کنه قبول نکردم
نمیتونم قرص خواب بخورم
همینطوری کیفیت خوابم صفره بیام قرص هم بخورم بعدها دیگه کلا خوابم نمیبره
هنوز نمیتونم با مامان اینا ارتباط برقرار کنم
داداش زنگ زد گفت بیام پیشت؟ گفتم فردا عصر بیا بچها رو هم بیار وقرارمون شد فردا
نمیتونم برم بیرون یا پیاده روی
تازه میخوام پاشم ببینم تو فریزر چه غذایی هست اگر نیست یه همبرگر خونگی درست کنم
برا شام و ناهارو...
دیروز لیلا و نازی میگفتن خیلی لاغر شدی دیگه نذار لاغرتر این بشی