شنبه های دوست داشتنی:)))

خوب امروز چطور شروع شد؟

بنده خواب موندم به همین شیکی:)

دیشبم باز بد خوابی زد به سرم مشکل خاصی ندارم فقط خوابم نمیبره 

شاید اضطراب پنهان در مورد فاطیما دارم

سالگرد بابا هم نزدیک 

و همه ی اینها حرف ازدواج و عروسی دقیقا همون سال که بابا رفت 

عروسی داداش که عزا شد 

همه ی اینا تحمل زیادی میخواد حرف عروسی میشه اذیت میشیم هممون از استرس

داداش جواب مثبت داد وقرار فردا عصر خانواده داماد بیان که پس فردا برن آزمایش و....

ان شالله خوشبخت بشن 

دیشب من که با بچها شب عالی رو گذروندم

اونها هم خیلی بهشون خوش گذشت 

و کیفور بودم دیشب بابت اینکه حسابی بچگی کردیم باهم.

امروزم که قرار بود برنامه جدید بده مربیم حسابی منتظر بودم 

دیگه دیشب ساعت 5 صبح خوابم برد وسط بارون  وصدای رعد و برق

صبح که بیدار شدم ساعت 10 بود 

تعجب کردم با الرام گوشی بیدار نشدم

خوب به کتفم گرفتم 

و رفتم دوش گرفتم ریلکس صبحم رو شروع کردم پنکیک جودوسر درست کردم 

و سس سیب

نشستم پای کارهام

استاد دیشب تا یک منو گرفت به حرف و پروپزالش رو تا نخوندم ولم نکرد

بعدم استیکر قلب فرستاد چندبار وسط حرفهامون:(

اینو دیگه کجا دلم بذارم 

استاد بنده جوون می باشد احتمالا همسن های خودم هیچ وقت دنبالش نبودم ببینم کیه و چیه و چندسالشه!

امروز با فاطیماکلی حرف زدیم و خندیدیم سر اینکه پارمیس بهش پیام داده بود عکس نامزدت رو ببینم من

بعد فرستاده بود براش بهش تبریک گفته بود

اونوقت عکسها رو برامن فرستاد گفت این مزاحمم شده! گفتم اینکه  نامزد فاطیما

میگه ااااتو میشناسیش؟ میخواستم سربه سرت بذارم میگم خوب خانم نظرت چیه؟

میگه من از عضلاتش خیلی خوشم میاد 

گفتم میخوای بادیگاردت باشه؟

میگه اره بگو بهشون تورخدا که بادیگارد من باشه دیگه کسی جرات نمیکنه اذیتم کنه!

بعد میگم خوب دیگه چی؟ میگه خوبه فقط سرش زیاد بزرگه

من غش کرده بودم اینور همزمان اسکرین میفرستادم برا فاطیما یعنی فاطیما پخش زمین شده بود

میگفت حسودیم شده این داره جای منو میگیره باهات صمیمی شده 

از طرفی خوشحالم بامن صمیمی شده ازطرفی گاهی نمیدونم بهش چی بگم برا یه دختر ده ساله زیادی میدونه

زیادی مغزش کار میکنه در حد بچهای همسن خودش نیست 

سوالاتش هم همینطور

دیگه ناهارم از دیروز گرم کردم خوردم

و نشستم باز پای سیستم بعدم رفتم باشگاه

ومربی هم نامردی نکرده قشنگ برنامه منو در حد تیم ملی نوشته بود تا 7 هنوز من درگیر برنامه بودم

بعد اون خانمی که اون هفته اومد به من سلام دادو ... داشت میگفت کارمند فلان جا هستم و...

امروز گفت پنجشنبه نبودی واقعا جات خالی بود:) وااا

دیگه گفت خیلی تغییر کردی و من ازت خیلی انگیزه میگیرم ازت خوشم میاد گفتم مرسی

بعد وسطها تمرین اومده بالا سرم میگه چرا برنامه توپرتر از همه است؟

گفتم خودم خواستم برنامم سنگین باشه 

هیچی هی میومد حرف میزد من دیگه جامو عوض کردم 

چون برنامم هم با دمبل بود تا دستگاه

بعدشم حسابی اینتروال کار کردم در حد ضعف!

انگیزه گرفتم که ورزشم رو تخصصی تر دنبال کنم

 

موجا ... ۰ خوشم اومد :)
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
موجا نام پیرترین تمساح جهان است...
تا جایی که علم پیش رفته تمساح ها تنها موجودات جهان هستند که پیر نمیشوند و ارگان های داخلی تمساح ها هیچ وقت پیر نمی شود!!و عمر نامحدود دارند مگر بر اثر شکار یا بیماری و.... بمیرند.
اینجا قرار از خودم بنویسم بدون هیچ روتوشی!!
پیوند ها
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان