خوب خرید خاستگاری تموم شد!
البته خرید پیش خاستگاری نه خاستگاری
جهت آشنایی بود فقط
دیروز از وقتی فاطیما رسید ما رفتیم بازار تا ساعت ده شب
همه ی پاساژ ها و مغازهایی که من مد نظرم بود و از دختر دایی هم پرسیده بودم رو رفتیم
در نهایت خرید فاطیما اصلا لباس مجلسی و... یا کت حتی نشد
میگفت بابا گفته اینها روبذار برای خاستگاری اینو یه خرید دم دستی برا خودت در نظر بگیر
اینم بنده خدا سه تا مانتو خرید و یه ست هنری
اولین خریدش به سلیقه خودش بود هرجا میرفتیم مشکی و طوسی نهایت پرو میکرد
دیگه من نذاشتم خریدهای دیگه اش رو مشکی بخره بسه بابا مشکی واسه چیته
قرمز انتخاب کردم و خرید بعدیش گلبهی
شومیزهاشم یه رنگ نود و آبی کاربنی
لاکهاشم من نود و طوسی انتخاب کردم
لباس هنریش رو گلبهی و فیلی و شال و شلوارهاشم بگ طوسی و یخی
کفششم که یه دونه ویتنامی خرید و یکی هم صندل نقره ای
چقد حال اومدم رفتم خرید با فاطیما چقد براش ذوق داشتم و تو دلم دعا کردم براش
نمیتونم این حس خوب رو لذت بخش رو انکار کنم فاطیما برای من برادرزاده نیست و خواهر کوچیکتر بوده بیشتر
یکم با علیرضا هم صحبت کردم هی میگفت عمه گفت ببین به من نگو عمه بدم میاد بگو موجا کافیه مگه من چندسال ازت بزرگترم اخه:))))))
والا خود فاطیما خیلی کم منو عمه صدا میزنه مگر در جمع وگرنه بیشتر با اسامی دیگه همو صدا میزنیم با فحش:)))))
صبح هم بردمش یکم لوازم آرایشی دیگه واسش خریدم که کامل بشه خریدهاش
در کل بسیار راضی بود کیف داشت از خریدهاش
جمعه امیدوارم همه چی خوب پیش بره
من از علیرضا خوشم میاد پسر خوب و منطقی هست
برای خودمم یه لاک خریدم یه کمر بند هم که اقای بوتیک شلواری به من کادو داد مشتریم بودخوب:))))))
یه شونه هم فاطیما واسم خرید و یه ریمل هم خودم خریدم برای خودم
منم براش گل خریدم
و قرار شد اگر اوکی شد مثل محمد که من گل بله برونشون رو خریدم گل فاطیما هم من بخرم::)))))
برای خریدهای بعدی فاطیما هم در صورت اوکی دادن داداش احتمالا من باشم که بریم تهران خرید.
دیشبم بعد شام که پیتزا خوردیم رفتیم خونه دختر دایی به صرف کیک و دسر بعد شام
ساعت1 اومدیم خونه و لالا
صبحم که بیدارشدیم و صبونه و حرف
بعدش خرید
کراشمم همون موقع اومد از خونه بیرون که به فاطیما نشونش دادم کلی خندیدیم باهم
ناهارم که یک قرمه سبزی گذاشته بودم که از ده واقعا نمره اش ده شد و فاطیما که رژیم بود هم دوسه کاسه خورد
خیلی خوب بود حس و حالم این دوروز فاطیما ساعت 5 باباش اومد دنبالش
و منم رفتم باشگاه بعد دوروز
و حسابی ورزش کردم و الانم که اومدم خونه و برم دوش و بقیه کارهام.