کل دیروز مثل تراکتور کار کردم فقط
میخواستم خورشت قیمه درست کنم ولی خوب زن داداش عاشق خورشت کرفس
منم پاشدم ساعت 5 رفتم میدون تره بار نزدیکمون کرفس و سبزی خورشت کرفس گرفتم
وتارسیدم و خرد کردن و شستن و اینا البته گوشتم گذاشته بودم بپزه و لوبیام رو
بخاطر همین امید داشتم به ساعت 8 برسه خورشتم
خلاصه با سه ماهیتابه من اینارو جداجدا سرخ کردم و اضافه کردم به خورشت
بسیار بسیار خورشت کرفس عالی شدن با یه عالمه روغن سیاه:)))))
برا زن عمو هم سوپ مرغ وهویج درست کردم
که البته در پایان بهش چغندر و جعفری و گشنیز هم اضافه کردم
چایی دم کردم براشون و اب هویج گرفتم برا زن عمو و میوه برا زن داداش
و رفتم
زن داداش تو حیاط بیمارستان غذاشو خورد گفت خیلی خیلی خوشمزه بوده
کامل خورده بود غذاشو بعد رفتیم بالا پیش زن عمو تا ساعت 12ونیم من موندم اونجا تا که در نهایت ساعت 11ونیم اجازه دادن به زن عمو غذا بدیم
یکم چایی بهش دادم باقاشق کم کم بنده خدا سختش بود دهنش خشک بود
هی میگفت خدا برا کسی نخواد
بعد نیم ساعتم کم کم بهش سوپ دادم تو فکر من بود که دیر وقته و تنهام و میخوام برم خونه
گفتم نگران نباش من با آژانس اومدنی هماهنگ کردم
دیگه زنگ زدم آژانس که یادشون نرفته باشه معمولا 1 تعطیل میکنن
دیگه بنده خدایادش بود و 12ونیم اومد دنبالم
تا رسیدمم ظرفهای بیمارستان شستم و
ظرفهای شام رو شد ساعت 1ونیم
دیگه نه کمر برام مونده بود نه دست درد داشتم واقعا
خوابم نبرد تا ساعت 3
صبحم زود بیدارشدم زنگ زدم زن داداش گفت که اون یکی زن داداشم براش صبحانه برده و الان پیششونه
خونه اونا روبه رو بیمارستان چون محل کار داداش نزدیکن
بعدم داداش زنگ زد گفت ماناهار میپزیم تواستراحت کن شام درست کن براشون
دیگه قرار شد من شام درست کنم
الانم داداش بزرگه اومدن خونه داداششن گفت بهت سرمیزنیم ولی ناهار نمیمونیم میریم اون یکی دختر عمو آورده بود پیش زن عمو
وخودشون برن خونه استراحت امشبم اون یکی خواهرشون میاد
ببینم امروز میتونم برم باشگاه ؟
نمیخوام وقفه بیفته دوست دارم ورزشو.
دوش گرفتم صبحونه خوشمزه درست کردم
وموهایمان رو خودمان کوتاه نمودیم:)))))))))))
نزدیک 15 سانت از موهام رو قیچی کردم هنوزم بلنده ولی خوب دیگه اونا بدرد نمیخورد سوخته بودن