قرار شد دیگه امروز با دخترا بریم خرید خونه
و مواد سوسیس و کالباس هم بخریم و ببریم خونه لیلا درست کنیم چون شوهرش امشب شیف شب هست و نیستش
منم لیست خریدهامو نوشتم از تره باری تا گوشت اینا که
دیگه راحت شم برای دوهفته از خرید تره باری و....
نازی پیام داد الان که مشکلی پیش امده و نمیتونه همراهیمون کنه
که احتمالا منو لیلا میریم
و منم ناهار یه سبزی پلو ماهی خوشمزه درست کردم
و بعدشم خوابم نبرد و پاشدم خونه رو تمیزکاری کردی کانتر رو جابه جا کردم و تغییر دادم جاشو
و بعدم اشپزخونه و سینک و گاز رو برق انداختم
و تی کشیدم و جارو
راه پله رو بعد از مدتها شستم
و الانم تکالیف زبانم رو ضبط کردم و دیگه مونده فقط یکم درسهای مهندس رو بخونم
صبح مهندس زنگ زد یک ساعتی حرف زدیم در خصوص کار
مهندس قطعا تصمیمش رو برای مهاجرت گرفته!
و چون خیلی هم از خدمت دولتیش نمونده میگه دیگه نمیمونم
خوشبحال هرکسی زودتر میتونه بره از این مملکت!
والا روز به روز سفره مردم کوچیکتر میشه روز به روز آرزوهامون دست نیافتنی تر!
میدونی ما نسل خیلی بیچاره ولی محکمی هستیم که آینده برامون تیره تر از امروزه ولی بازم با قدرت تلاش میکنیم و دست وپا میزنیم توی این لنجنزار
اینطوری سر کردیم جووونی و زندگیمون رو
تازه ما با کلی محدودیت و بیچارگی بزرگ شدیم
حداقل دهه هفتاد و هشتاد و نود کلی آزادی دارن
هرچندبازم توی این ممکلت هستن و سرنوشتشون نامشخص
ولی واقعا این روزها کم آوردم در این مورد
میگم خدایا ما صبح بیدار میشیم هنوزم میگیم چی درست کنیم؟ تنوع داره سفره هامون هنوز
اما اونی که فقط غذاش نون خالیه اونی که سال به سال برنج نمیتونه بخره غذاشت تخم مرغ و سیب زمینی و براش همینم سخته خریدنش و تامین کردنش
اون چه کنه؟
خیلی از بچهای مناطق محروم امسال ترک تحصیل کردن بخاطر نداشتن هزینه تحصیل
بخاطر نداشتن گوشی و... خرید کتاب و...
قرار چی بشه؟
واقعا قرار چی بشه تا کی؟
چشات نبند روشون لطفا
