من همینطوری کل زندگیم رو یه گوشه خونه جمع کردم
و چنددست لباس رو شستم که بتونم تنم کنم براامروز و چند روز آینده
بقیه رو هم باید بشورم
ملافه ها و پتوهاو وای خدای من کفشها وکیفها کلی وسیله دیگه که قابل شستشو نیستن
ومن موندم چه غلطی کنم
تند تند ناهار درست کردم
و کلوچه برا بچها میدونستم مامانشون سرکار داداش اینارو میاره
درثانی محال اسم حیونا بیاد اینا نیان!
کلا براشون فرقی نداره چه حیونی! هرچیزی غیر از آدمی اینارو به ذوق میاره حتی سوسک حتی مارمولک
ساعت 4 بود داداش اومد و با انبر مخصوص ازمایشگاه
اینهام جیغ و هورا و خواهش و تمنا بابا اینو نکش زنده بگیرش
من دل نداشتم موش میبینم جیغ میکشم دست خودم نیست
این دوتا رفته بودن تو کمد این موش هم گیج شده بود و میترسید
زیر در هم من با پتو گرفته بودم نره این موش بیرون اتاق
خلاصه داداش باانبر گرفتش بعدم بچها هم کلی باهاش عکس گرفتن بردن در طبیعت رهاش کردن
بعدم برگشتن خونه من وسط اسباب اثاثیه
کلوچه و چایی خوردیم
و یکمم بازی کردیم
پارسیناامروز رفته بود حضوری مدرسه میگه بایکی دوست شدم
میگم خوب اسمش چی بود
میگه وای نپرسیدم عزیزمممممممممم
خلاصه بعد یکساعتم داداش گفت بیا بریم بیرون
چسب موش بخرم برات بذار تو کمد و زیر یخچال و پشت کابینتها شاید برگشت
ورفتیم دور زدیم و یکساعتی تو شهر
و خرید کردیم برگشتیم
الان من کلی چیز میز دارم بشورم
---------
خوب لیلا داره میاد دنبالم که بریم خونه اون پتوهارو بشورم
و یه سری چیز میز دیگه رو
اصرار کرد منم دیدم حالم از خونه بهم میخوره توی این وضعیت
فقط اتاق مرتب کردم شلف ها رو گذاشتم سرجاش کتاب هام ووسایل مرتب کردم
کمد خالی کردم و با الکل تمیز کردم و جارو زدم
وسایلم داخلشم که کلا بیرون راه پله گذاشتم
اتاقم با الکل تمیز کردم کفشو و سابیدم و تختم برگردوندم تو اتاق
فقط ملافه ها هم که رو بندن امیدوارم خشک بشن تا ساعت یک شب
فقط مونده پتوها که عمده نگرانی منه و کلی لباس! که پتوها شسته بشن باری ازرو دوشم کم میشه