خوب خوب بنده به همه ی کارهام رسیدم امروز
کلوچه ها بی نظیر شدن
هم شکیل هم خوشمزه هم پفشون عالی بود و پوک و نرم بودن
بوی زنجبیل و هل و دارچین خونه رو گرفته بود اما دقیقا تا رفتیم پارک و برگشتیم خونه خواهرشوهر دختردایی
کل خونه رو باز بوش گرفته بود میگفتن وای بوی کلوچه مارو دیونه کرده از بس خوبه
اون مهری که برای کلوچه ها خریده بودم هم عالی بود
کلوچه ها رو تا تو دو مرحله پختم شد ساعت دو
بعد خواهرشوهر دختر دایی(لیلا) پیام داد تو گروه سه نفرمون که ساعت 3 بریم
وا خوب من که نه ناهار خوردم نه هیچی دختر دایی هم صداش در نمیومد پسرش مریض بود
گفتم نه بابا من دوش هم نگرفتم حتی!
بذار برای 4 به بعد
در نهایت قرارمون شد ساعت 5
و قرار شد چون شب هم شوهر نازی شبکار بریم اونجا دور همی رو داشته باشیم تا پاسی ازشب
که دیگه من خیالم راحت شد و رفتم موهامم و ابروهام رو رنگ کردم
و مشکی عین همیشه خیلی هم خوب شد اولین بار بود ابروم رو مشکی کردم
ابروی من قهوه ای روشن هست طبیعی
خیلی تغییر کردم
بعدش هم لباسها رو اتو کشیدم و کلوچه ها سرد شده بودن ت وظرف گذاشتم و سلفون کشیدم
که دختر دایی زنگ زد گفت چه نشسته ای مانیم ساعت اونجاییم
دیدم وای ساعت 5 ونیم
دیگه رفتم وای چه پارک خوبی بود چقد دوستش داشتم یه سری آپارتمان هم اونجا بود
تازه نوساز گذاشته بودن برا اجاره قرار شد بعدا دختر دایی بره برام بپرسه!
دوستش داشتم عالی بود فضای سبزش
و دورهمی خوبی بود بچها هم پنیروگردو و اورده بودن و میوه و خوراکی و چایی رفتن نون سنگک هم خریدن
و غروبی نون پنیرها رو خوردیم و کلوچه ها هم که کلا دعوا بود سرش:)))))))))
بعدم رفتیم بازار و دور و دور
چندتا پاساژ رفتیم
و بعدم رفتیم خونه لیلا خودش اصرار داشت اما من همش خجالت می کشیدم داریم دست خالی میریم
گفت من خودم دارم دعوتت میکنم چه حرفیه میزنی اخه
دیگه تا 11ونیم هم اونجا نشستیم و از هر دری سخنی
بعدم خودشون منو رسوندن
خونه ترکیده کلا
باید حسابی تمیز کاری کنم فردا
اما امشب رو استراحت میکنم فقط