فاطیما هم توی یه بحران روحی هست
کات کرده بعد دوسال چون قضیه ازدواجی شد هرچند به نظر من زود بود واقعا
امانظر خودشون این بود ازدواج کنن فاطیما 20 سالشه
و وقتی با باباش مطرح کرده نظرش منفی بوده و از پسره خوشش نیومده
یعنی اومده حرف زدن کلا از یه چیزایی ایراد گرفته داداش خوب همه میدونیم داداش دومی بسیار حساس وسختگیره
از طرفی فاطیما بسته جونشه ایقدی این دختر رو دوست داره و میخواد همه چی پرفکت باشه!
و اونم کات کرده بخاطر باباش اما میگه هنوزم دوست پسرش پیام میده و...
امروز که حرف میزدیم
داشتیم شوخی میکردیم یهویی حرف کشید به عاشقی
میگم جرت میدم دیگه عاشق شی بچه
میگه میدونی عمه
من که این دوسه ماه فکر کردم
دیدم عاشقش نبودم و اسم رابطمون نمیشه عشق گذاشت
و روزهای پرالتهابی داشتم کلا
اگر عشق بود آرامش داشتم
چه حرف قشنگی زد یاد خودمو مرحوم افتادم منم همیشه حالم خوب نبود ولی متوجه این قضیه نبودم
فکر میکردم همه چی رو درست می کنیم پدرش رو مادرشو رو تفاوت مذهبی وفرهنگیمون رو
داداشهای منو همه چی رو با عشق تغییر میدیم یا حداقل مجابشون میکنیم!
چه خوبه این بچه زود فهمید خودشو کشید کنار!
گردن درد بدی شدم
و ازطرفی دستمم که داغون
کار دیتاها و مرتب کردن و دیتاسازیشون همین الان تموم شد
خونه به معنای خیییییییییییییییلی وحشتناک از نظر من و ذهنم شلخته و داغونه!
برای ناهار کوفته تبریزی درست کردم چقد خوب شد اولین بارم بود پخته بودم
ودوست داشتم سه تا هم رفت تو فریزر برای طول هفته!
بعد ناهار میخواستم یه چرت بزنم که خوابم نبرد مواد گز رو اماده کردم و گز درست کردم
گذاشتمش یخچال امیدوارم نتیجه اش خوب شده باشه البته ظاهر ومزه اش که خوب بود فقط به نظرم خیلی شیرینه!
استاد زبان پیام داد حالمو پرسید یکم حرف زدیم
خداروشکر دیگه دیتاها اوکی شدن
حالا بخش اصلی که نرم افزارش هست و تحلیلش مونده ها اما از نظر من 50 درصد کار حله!
دلم میخواد برم بیرون نرفتم چند روزه
ولی میخوام دوش بگیرم و خونه رو تمیز کنم
کاش داداش امشب شب کار نباشه بریم دور بزنیم.