افتادم به جون مانتوهام:)
از خونه دوتا از مانتوهام اوردم با خودم از این مانتو جلوبازهای گشاد هست که جیبهای بزرگ و یقه های مدل دار دارن
یکیش مشکی یکیش سبزکاهویی
از بس استفاده نکردم و اینا تو اتاق انباری بودن از گرما تموم درزهایی که با زامفیکس و لایه بوده از بین رفته
دیگه دیروز تو پیاده روی زامفیکس خریدم و مانتوهام در عصری درست کردم هرچند خیلی وقت گرفت شستنشون و خشک کردن
و بعدم اتوکشی و زامفیکس گذاشتن ولی راضیم با مشکی رفتم بیرون برام گشاد شده یکم
رفتم تا کوروش برای اولین بار در زندگیم چقد گیج زدم نمیدونستم قرار چی بخرم!! لیستمو نبرده بودم
و در مقابل وسوسه های شیطان حسابی ایستادم و فقط سه تا کروسان و 5 کره و ماست یه دونه پنیر و ژل و دو بسته پاستا خریدم
هرچی هم تو فروشگاه گشتم یادم نیومد من چی نیاز داشتم؟
میخواستم برم برای خودم گل بخرم
و رفتم گل فروشی گلهاش همه پژمرده طور بود اقاهه سرش شلوغ بود بداخلاقم بود
دیگه اومدم بیرون
میخواستم یه دسته داوودی مینیاتوری بخرم که نشد به خودم قول دادم بعدا اینکارو کنم
و الانم در منزل به سر میبرم شامم رو هم خوردم و فردا باید دوسه نوع غذا درست کنم
هنوز کار استاد رو انجام ندادم راستش حوصله دیتاسازی ندارم اصلا اخلاقی نیست!