اضطراب خستگی جنگ ماندن یارفتن؟
بعد از حدود 30 ساعت
یک استراحت نیم ساعته نصیبم شد
و من؟؟؟؟؟
هیچ ارتباطی با خودم احساس نمیکنم
این روزها فرصت غذا خوردن چایی نوشیدن حتی یک اب خوردن ساده رو هم ندارم
و شاید برای شما باور پذیر نباشه
از بس گوشی به دست و سیستم به دست بودم مچ هردو دست و انگشتام به شدت دردناک شدن
در معرض اخبار بودن؟
لحظه ای در کسری از ثانیه
تمام این سی وخوردی ساعت انلاین و در دسترس
این شرایط بسیار فرسوده کنندست
نمیدونم اگر این روزها تموم بشه من خوب میشم یانه؟
دلم خونه
برای هموطنام برای کسایی که خونه زندگیشون با زجر و بدبختی و تورم سرهم کرده بودن
و الان باید ترکش کنن یا خراب شده روی سرشون
برای اونایی که عزیز از دست دادن
نمیخواستم این فرصت نیم ساعته رو استراحت کنم
دوست داشتم حرف بزنم با شما
حالتون رو بپرسم خواننده های ندیده ام
نمیدونم الان کدوم دیار هستین وفقط ارزوی ارامش و امنیت دارم برای همتون
نمیدونم دیگه درد ورنجی بوده ما مردم ایران وطن ایران از سرنگذرونده باشیم؟؟؟؟؟
همه چیز رو دیده ایم و این همه چیز دیدن از ما ادمهای سختی بار آورده
همین بهم امید میده که ادمهای قوی هستیم
بهی گفته بود از گذشته از کسایی که دلشون میخواد سیاست به گذشته برگرده
منم موافقم به نظرم نادان اون ادمی که چنین تلاش و ارزویی داره
یکم اگاه باشه چهار تا تحلیل کنه چهار واقعیت بذار کنار هم میفهمه چقدر این انتخاب مسخره است!
در این روزها که دشمن دشمن و دوست دشمن
یه چیز سرلوحه زندگی و باورم بوده همیشه دشمن دشمن من دوست منه و دوست دشمن من، دشمن منه
همین رو بدونید هرکی کنار دشمن ما ایستاده دشمن ماست!
هیچ انسان وطن دوست و مردم دوستی بخصوص اونی که میدونه این مردم چقدر دارن خون دل میخورن
تا یک زندگی معمولی داشته باشن
به کشتن دادنشون یک گناه نبخشودنی
من نمیتونم در معرض اخبار نباشم بخشی از شغلم نبود اما مجبورم باشه
همین میدونم چه فشار روحی و جسمی به من داره وارد میکنه
اگر شما نیاز ندارید کارتون به اخبارمربوط نیست چک نکنید
واقعا پریروز که مرخصی بودم حالم بهتر شد
دیشب جوری بودم که داشتم دیوانه میشدم
اگر فاطیما نبود که آرومم کنه معلوم نبود دیشب میتونستم دوساعت بخوابم؟
دیروز رسما میم رو هم نابود کردم
ارزو میکنم خواب برم و بیدار که شدم جنگ تموم شده باشه
بازم میگم مراقب بچها باشین
من در پست قبلی نگفتم چرا؟ براتون شرح دادم
ولی یه بخشی از ماجرا همیشه با منه
پدرم فوت شد من دوست نداشتم به مامان پناه بیارم
برادرم فوت شد دلم نمیخواست به اغوش مادرم پناه بیارم
هنوزم در مشکلاتم نمیتونم به اغوشش پناه ببرم اندازه کل عمرم
اغوش مادرم برای مواقع بحرانی برام ناامن شد
سحر جنگ شد من فهمیدم اومدم خونه خودم اغوش مادرم برایم همچنان احساس امنیت نداره در مواقع بحرانی
نکنید با بچهاتون نکنید واقعا مراقبت کنید ازشون در این اوضاع
نازی خودش روانشناس قهاریه
اما در این شرایط به شدت بهم ریخته است میگه الپروزولام میخورم
اما با بچهام بازی میکنم انگیزم اینه هنوز نمیدونن جنگ شده
کودک 6 ساله و دوساله من هنوز احساس امنیت دارن و این خوبه
من بعدا زنده موندم به اسیبهام رسیدگی میکنم.
لازم دیدم ازت تشکر کنم
از تک تک انگشتات و از مچ دستات و از سر و گردنت
و از خودت
خود خودت
بخاطر هوش و جدیتت توی کارت
کاش از تو بیشتر داشتیم
حرص چیزی که تو کنترلت نیست رو نخور
تو داری کار می کنی سنگین هم کار می کنی....