یلدایی طور!

بااینکه این چند وقت شلوغ بودم

اما دوست داشتم با تمام وجودم یلدای امسال رو کنار مامانم باشم

بااینکه از نظر روحی دارم فرار میکنم از مراسمات و دورهمی های خانوادگی که جای خالی داداش اذیتم نکنه

ولی عزیزان دیگه ام چی؟ یه عزیز رو از دست دادم ولی بقیه عزیزانم رو دارم باید قدر تک تک لحظات باهاشون بودن رو بدونم 

فاطیما که امسالم مراسم نگرفت بااینکه تازه عروسه اونم همچنان فرار میکنه از این مراسمات حتی با خانواده شوهرش!

بااینکه بسیار انسانهای نازنینی هستن و جای خالی خانوادش رو پر کردن و عضو عزیزی از خونوادشون هست

دوتا خواهرشوهرش بهتر از یک خواهر دوستش دارن و باهاش اوکی ان

برادرشوهرشم دقیقا بهتر از یک برادر 

و پدر ومادر همسرش نازنین ترین انسانهایی هست که تو این روزگار دیدم 

از خیلی چیزها گذشتن تا بتونن روحیه عروسشون برگردونن به زندگی و همه جوره حمایتش میکنن که زندگی خوب و خوشبختی داشته باشه

عملا اونقدر فاطیما رو دوست دارن و هواشو دارن که علی میگه اینا پدر مادر فاطیما هستن نه من 

خیلی دلم میخواست امسال فاطیما همونطور که چند تولد گرفتن براش و شاد بود و تونست کنار بیاد نبودباباشو

بتونه مراسمات خانوادگی رو هم شرکت کنه ولی اوکی نبود 

پریشب تا صبح بیرون بودیم یعنی تا سحری بیرون بودیم 

من حالم اوکی نبود و نمیخواستم با میم اینا برم بیرون 

هر چند دقیقه تماس میگیرفتن که بیایم دنبالت و....

دیگه ساعت یک و نیم من دیدم واقعا فضای خونه برام سنگین دیگه تماس گرفتم اومدن دنبالم

رفتیم اول کبابی من دوسه روزی هست بی اشتهام 

شام خوردیم و بعدم تا سحر حرف زدیم و دور زدیم هوا زمستونی شده اینجا 

البته موقته 

چون خشک سالی امسال بهار انچنانی نداره جنوب همیشه زمستونمون بهاری بود سبز امسال نه 

همون تایم ساعت سه به داداش پیام دادم اگر میتونه فردا بیاد دنبالم 

وقتیم اومدم خونه همون ساعت 5 صبح ژله درست کردم 

و خوابیدم تا 10 که داداش تماس گرفت حرکت کرده و تو هم حاضر باش

دیگه دوش گرفتم و کیک هویج درست کردم و باسلوق 

یکمم استراحت کردم تا داداش اومد 

مامان سورپرایز شد حقیقتا 

خیلی خوشحال شدم یلدا کنارشم 

ساعت 3 صبح هم حرکت کردیم چون داداش ماموریت داشت برا شهرکرد

همین چندساعتم غنیمت بود واقعا 

دیروز ارتقا گرفتم بابت اون ایده ها مدیرم از دیروز هی حرف زد هی حرف زد که همکارا خیلی ازتون تعریف میکنن هر بخشی بودی

همه بابت تیم ورک خوب و انعطاف و ان تایم بودن و کیفیت کار فقط تعریف بوده 

بابت این  میخوام مسئولیت فلان رو بهت بدم و....

عملا بااین مسئولیت دست و پای من از 8 صبح تا 8 شب بسته میشه

مدیریت برخی جلسات با من خواهد بود و...

حقیقتا بااینکه من ذاتا مدیریتم توی کار خوبه اما علاقه ای به پستهای مدیریتی ندارم!

ترجیحم یه گوشه کار کردن و روابط محدود هست. این بهم استرس میده هم خوشایندم نیست

هرچند خوب حقوقم بیشتر میشه ولی من کلی کلاس وبرنامه دارم 

چون تو جمع بودم نشد مخالفتی کنم یعنی امادگیشو نداشتم 

امروز گفتم بهش بگم که من کار رو میتونم از 11 صبح ایران تا 11 شب ایران انجام بدم 

که بتونم ورزشهام رو هم برم!

توی پی ام اس هستم مغزم نمیکشه باید بشینم یه متن اماده کنم 

هرچند دارم میگم موجا جان شل کن با مسیر همراه شو خدا چیزای دیگه ای برات در نظر داره 

پس همراه شو بپذیر

موجا ... ۰ خوشم اومد :)
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
موجا نام پیرترین تمساح جهان است...
تا جایی که علم پیش رفته تمساح ها تنها موجودات جهان هستند که پیر نمیشوند و ارگان های داخلی تمساح ها هیچ وقت پیر نمی شود!!و عمر نامحدود دارند مگر بر اثر شکار یا بیماری و.... بمیرند.
اینجا قرار از خودم بنویسم بدون هیچ روتوشی!!
پیوند ها
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان