یه جورایی این روزها یه جور به شخممه همه چی:)))))))

اصطلاح قشنگتری واسش پیدا نکردم

به قول میم وقتشه منو ببرن کلینیک ترک فحش:)))))

چند وقته یه سری کلمات مثله به شخمم دیوث حرومزاده سرگنده تو دهنم افتاده 

من اقا ادم بی جنبه ای هستم برا لهجه گرفتن و کلا فحش 

دوربرم چندروز بچها اینا رو میگن منم تو زبونم افتاده 

البته محدود و کم در حد یکی دوبار استفاده کردم ولی همینم زشته 

میم امروز میگفت رسما باید ببرمت ترکت بدم 

داری بی تربیت میشی

خوب داشتم از شخمم حرف میزدم 

هر مساله پیچیده و سختی پیش میاد اینکه در لحظه هستم و آرامشم حفظ میکنم احساساتم هر چی هست 

رومیپذیرم وبه موقع نشونش میدم رو دوست دارم 

فکر کنم تاثیر شنا+مدیتیشن+رقص هست

چون در هرسه تو یاد میگیری رها کنی رها باشی و به عبارتی شل کنی

دیروز شنا داشتم مجددا و متاسفانه بالای رانم اسیب بدی دید 

هم پاره شد هم کبود یه جور بدی زیرپای یکی از بچها شکست و به پای من برخورد کرد

شیرجه سوزنی رو دیگه بسیار عالی بدون ترس با یه هیجان خاصی مسلط شدم جوری که هی میخوام برم باز

مربیم نمیذاره میگه بسه دختر نفس کم میاری نمیتونی ادامه بدی من واسه هیجانش و دنیای زیر اب دوسش دارم :))))))))))

از استخر اومدم بیرون داشتم دوش میگرفتم یه خانمی اومد گفت 

شما مربی هستی؟ 

گفتم خیر

گفت اندامتون خیلی زیباست مشخص مربی هستید

گفتم مربی نیستم فقط ورزش میکنم

گفت مجردید یا متاهل

خوب دیگه تو این شهر عادت کردم سیر خط صحبتهاش مشخص بود میخواد به خاستگاری ختم شه!

یکی از کارهای خانم های این شهر عروس پیدا کردن در مکانهایی عمومی زنانه اس:)))))

مربیمم مرده بود از خنده 

خدایا منو تبدیل به دوش کن 

اخه خاستگاری زیر دوش؟ 

با مایو؟

اینو نداشتیم که اینم اضافه شد تااومد پیشنهاد بده 

گفتم ببخشید دوشم رو نیمه تمام گذاشتم و اومدم خونه 

واقعا هر چیزی یه جایی داره 

فاطیما میگه عمه از خاستگاری در راه پله رسیدی به خاستگاری زیر دوش 

در گینیس قابل ثبت اصن

به لطف عزیزان تا من 4شنبه ها میرسم خونه غروبه 

بعدم برق میره:)))))))

دیشب که عملا 3 ساعت برق نداشتیم زیبانیست؟

من گشنه نشستم تا برق بیاد اخه قرار بود با میم و دوستش بریم شام بیرون 

هرسری دوستش میاد اینجا میگه زنگ بزن موجا بیاد بریم بیرون 

عاشق بندر ماست و کلا سالها اونجا زندگی کرده 

کلی از اقوام  ودوست مشترک داریم 

برام یه شیرینی عربی اورده بود از بصره خیلی خوشمزه بود 

دیگه تا برقها اومد ده شب بود 

که رفتیم شام گرفتیم و رفتیم بیرون شهر

من کلا به عشق این میرم که به سگها وگربه ها غذا بدم

یه گربه خیلی خاص و ناز اومد سمتم 

پوریا میگفت خدایی اگر من و میم بودیم میرفتیم سمت گربه ها تا فلان جا فرار میکرد

بعد میاد سمت موجا 

بسکه موجا انرژی مثبت و خوش قلبه:))))

پدارم بهم پیشنهاد کار داد که مدیر پروژه اشون بشم توی ابادان

ولی من حتی فکر نکردم و رد کردم گفتم من حوصله کار حضوری وسروکله زدن با ادمها رو ندارم!

کلا حیونا وبچها زودمیان سمت من اینو دوست دارم 

میم هم حرصش گرفته بود چون خیلی پروژه خوبیه ولی من آرامشم رو ترجیح میدم به درآمد بیشتر اونم این مدلی!