مسافرت

خوب من بعد یه غیبت چند روزه اومدم

میم خیلی یهویی برنامه سفر چید با دوستش و پارتنرش

دیگه من اول اوکی ندادم چون یهویی شد و برنامه هام بهم میریخت

قرار بود فردا عصرش راه بیفتن که من گفتم اگر بذارن پس فردا صبح من اوکی میشم کارام

که اونام برنامه رو یکم عقب انداختن که میم و منم بتونیم باهاشون بریم

اینو بگم که این سفر تک تک لحظاتش برام لذت بخش و آرامش بخش بود

میگن ادم یارش توی سفر میشناسه 

که خیلی رابطه ما توی این سفر به نظرم محکمتر شد

از مراقبت و حمایت گرفته تا همراهی و پا به پا اومدن و...

میم به حالت عادی اهل اشپزی نیست

از اول سفر من از جی اف دوست میم خوشم نیومد

یعنی از قبل که میم یکم از ویژگی هاش گفته و ... کلا میدونستم ادمی نیست قرار من باهاش صمیمی شم

یا کلا باهاش صنمی داشته باشم!

ولی میدونستم چون مسافرت هست به هرحال اینا همسفر ما هستن و نمی خواستمم جوری رفتار کنم که 

به اونا بد بگذره 

و هم اینکه همسفر من رسما برای میم بود نه هیچ کس دیگه تمرکزم روی خودمون بود!

توی سفر هم نظرم در مورد اون خانم عوض نشد! تازه نظر میم هم منفی شد بدونی که حتی من یه کلمه حرف بزنم!

از همراهی نکردنش تو کارا گرفته تا رفتار و تو سیس بودنش 

خدایی به قول میم هرچی میمون زشت تر اداش بیشتر!

ولی از پارسا خوشم اومد ادم مهربونی بود کلا از اون مردای حامی که همه حواسش به این بود 

که اذیت نشیم و خوش باشیم

خودشم همراه و همسفر پایه ای بود محال بود یه چیزی دلمون بخواد یا من حرفی بزنم

انجام نشه 

بیشتر از میم حتی یه جایی پیگیر بود مثلا من دلم یه چیزی میخواست یا جای دلم میخواست برم منو ببره

من میخواستم یعنی استراحت کنم کار نکنم و...ولی از اونجایی که یکم وسواس دارم رو نظم ....

نمیتونستم یه جا بشینم انرژیمم تو سفر بیشتر شده بود

ما رفتیم استان کهگیلویه خیلی خیلی بهمون خوش گذشت نگم از مهربونی مردمشون

و هم با صفا بودن اون روستاها و شهرهایی که رفتیم 

ویلاهاشونم خیلی خوب بود یعنی جاهایی که ما رفتیم خیلی خوب بود

ما قرار گذاشته بودیم این سفر یه جورایی طبیعت گردی هم باشه 

بقول میم طبیعت تراپی 

من از هرفرصتی برای پا برهنه راه رفتن لمس کردن گلها  ودرختها و سنگ ها و اب رودخونه ها استفاده کردم

حتی کلی سنگ جمع کردم به عادت همیشگیم هروقت میرفتیم سفر من از اون مکان ها سنگ های رنگی جمع میکردم

که میم خیلی همراهیم کرد

سرمای اب و صدای لذت بخش ابشارهایی که رفتیم هنوز توی جونمه

هرجا هم میرفتیم بخاطر اعتیادم به چایی 

و هوسم به چایی دودی میم کلی زحمت میکشید بساط چایی روبنا میکرد

میم کلا اهل چایی نیس ولی چایی خور قهاری شد تو این سفر

اصرارش به اینکه حتی توی ماشین کنارم باشه رو دوست داشتم

به نظرم عشق و علاقه مراقبتی که ما نسبت بهم داریم رو هرکسی میبینه 

و به چشم میاد سریع

اون خانم که کلا توفاز طلبکاری بود مثلا اقایون خوب بنده خداها هم کلی هزینه کردن

هم کلی زحمت کشیدن توی این سفر

خانما کاری نداشتن جز اینکه چهارتا لیوان چایی و کتری قوری روبشورن نهایتا!

همینم زورش میومد انجام بده میگفت ولشون کن بذار خودشون انجام بدن

من حقیقتا بدم میاد حتی مجردی برم سفر بقیه همراهی نکنن و عین چی فقط سواستفاده کنن

اون چیزی که توی سفر مهمه همراهی کردن 

خوش اخلاق بودنه 

یه جورایی میشه گفت اینجا انعطاف پذیری ادم مشخص میشه

من دلم تمشک میخواست که خدا همون اول سفر مارو انداخت توی یه ویلایی که کوچه باغش پر درخت تمشک بود:)))))

کلی تمشک چیدیم و خوردیم حتی من مرباشم درست کردم:)))))))

ماهی دلم میخواست که یه ماهی سالمون عالی نسیبمون شد از اشنایی صاحب ویلا 

که دوتا ماهی عالی دودی درست کردیم با میم به سبک بندرمون 

که انگشتاشونم خوردن باهاش:)))))

ویه جاهای که من خیلی کارم راه میفتاد و مورد توجه اهالی قرار میگرفتم میم کیف میکرد

اقا پارسا هم کلا میگفت اقا موجا خیلی انرژی مثبت و عزیز کرده است برا خدا بیا من ارزومهام بگم 

تو از خدا بخواه

یه جاهای هم تخفیف میدادن بهم هم اشانتیون 

مثلا یه خانم مغازه دار محلی کلی سبزی و سیر ورب تمشک داد پولشو هرچی گفتیم نگرفت

گفت برا خانم رایگان هست

خودم دوست داشتم اینارو بدم بهتون 

هرجا هم رفتیم خوراکی هاشون تست کنیم میگفتن خانم تست کنه که میسیز تستر سفر من بودم

مزه ها رو خوب میشناختم هرچی خوب بود از نظر من  خرید میشد 

فقط یه شب حالم بد شد شب اول اب به اب شدم

و کلا نفسم تنگ شد حساسیت داشتم فکر کنم به یکی از تمشک ها یا میوه ها محلی حساسیت نشون داد بدنم

نفس تنگیم بخاطر ورم بود داخلی و حساسیت و کهیر بود 

که خداروشکر بعد چند ساعت خوب شدم 

دیگه همینا کلا این سفر تک تک لحظاتش شیرین بود برای من و میم 

فکر کنم به بقیه هم خوش گذشت 

حداقل اقا پارسا رو مطمئنم بهش خوش گذشت کنار ما 

و هم اینکه نظرش در مورد من مثبت بود کلا و به میم میگفت اینو 

تا اینجا متوجه شدم اکثرا دوستایی میم که منو دیدن خیلی از من خوششون میاد به انتخاب میم نمره خیلی خوبی میدن

من کلا علاقه ای به شوخی و صمیمت زیاد با اقایون ندارم 

یعنی حتی اگر اون ادم پسرعموم هم باشه تا یه حدی میتونه با من شوخی کنه یا صمیمی بشه

من کلا همه ی دوستای میم روبه فامیلی صدا میزنم!

که این خیلی هم رو مخشون هست اتفاقا وبدشون میاد!

رسمی صدا زدن ادمها و شما گفتن باعث میشه از یه حدی نتونن بیشتر شوخی کنن یا صمیمی بشن

در حینی هم مهربونم این رفتار رو دارم یعنی ازسر غرور نیست حقیقتا از سر مراقبت هست

خیلی هم عکس وفیلم و اینا داریم از سفر 

که دیشب که رسیدیم خونه من تازه فرصت کردم بشینم ببینمشون

تا فردا خیلی شلوغم باید کلی کار برا شرکت انجام بدم 

و کلی کار تو خونه و جمع جور کردن و خالی کردن چمدون 

دلم میخواد زمستون و پاییز هم به این شهرها وروستاهایی که رفتیم سفر کنیم

 

 

 

 

موجا ... ۳ خوشم اومد :)
مینا شین

موجااااا :))

چقدر سفر دلچسبی بوده واقعا خوندنش هم لذتبخش بود .

امیدوارم بیشتر سفر برید و کیف کنید .

فدات مینایی مرسی از کامنت دلنشینت قشنگم

هوممم این تازه شروعشه فکر کنم چون هر دو انرژی خوبی گرفتیم از این سفر.

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
موجا نام پیرترین تمساح جهان است...
تا جایی که علم پیش رفته تمساح ها تنها موجودات جهان هستند که پیر نمیشوند و ارگان های داخلی تمساح ها هیچ وقت پیر نمی شود!!و عمر نامحدود دارند مگر بر اثر شکار یا بیماری و.... بمیرند.
اینجا قرار از خودم بنویسم بدون هیچ روتوشی!!
پیوند ها
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان